تفسیر قرآن ... | همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید قدر این نعمتالهی را بدانید ... | اگر امروز از خون شهدا غافل شویم، در حق آنان کوتاهی کردهایم ... | امام را تنها نگذارید و مثل مردم کوفه عمل نکنید ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ
و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
ویژه نامه میلاد حضرت علی اصغر علیه السلام
تفسیر صفحۀ ۴۳ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۷ - تفسیر نور:
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریکیها (ی گوناگون) بیرون و به سوی نور میبرد. لکن سرپرستان کفّار، طاغوتها هستند که آنان را از نور به تاریکیها سوق میدهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۷:
در آیۀ قبل خواندیم که او مالک همهچیز است «لَهُ ما فِی السَّماواتِ» و در این آیه میخوانیم: نسبت او به مؤمنان، نسبت خاص و ولایی است. «وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا»گوشهای از سیمای کسانی که ولایت خدا را پذیرفتهاند.
آن که ولایت خدا را پذیرفت، کارهایش رنگ خدایی پیدا میکند. «صِبْغَةَ اللَّهِ» «بقره، ۱۳۸»
برای خود رهبری الهی برمیگزیند. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً» «بقره، ۲۴۷»
راهش روشن، آیندهاش معلوم و به کارهایش دلگرم است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ» «یونس، ۹»، «إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» «بقره، ۱۵۶»، «لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «یوسف، ۵۶»
در جنگها و سختیها به یاری خدا چشم دوخته و از قدرتهای غیر خدایی نمیهراسد. «فَزادَهُمْ إِیماناً» «بقره، ۱۷۳»
از مرگ نمیترسد و کشته شدن در تحت ولایت الهی را سعادت میداند. امام حسین علیهالسّلام فرمود: «انی لا اری الموت الا سعادة» «بحار، ج ۴۴، ص ۱۹۲»
تنهایی در زندگی برای او تلخ و ناگوار نیست، چون میداند او زیر نظر خداوند است. «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» «توبه، ۴۰»
از انفاق و خرج کردن مال نگران نیست، چون مال خود را به ولی خود میسپارد. «یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» «بقره، ۲۴»
تبلیغات منفی در او بیاثر است، چون دل به وعدههای حتمی الهی داده است: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» «اعراف، ۱۲۸»
غیر از خدا همه چیز در نظر او کوچک است. امام علی علیهالسّلام فرمود: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» «نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳»
از قوانین و دستورات متعدّد متحیّر نمیشود، چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط به آن میاندیشد. و اگر صدها راه درآمد برایش باز شود تنها با معیار الهی آن راهی را انتخاب میکند که خداوند معیّن کرده است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» «مائده، ۴۴ و ۴۵»
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۷:
۱. مؤمنان، یک سرپرست دارند که خداست و کافران سرپرستان متعدّد دارند که طاغوتها باشند و پذیرش یک سرپرست آسانتر است.
یوسف علیهالسّلام نیز در دعوت کفّار به همین معنا استدلال کرد: «أ أربابٌ متفرّقون خیرٌ أم اللَّه الواحد القهّار» آیا صاحبان متعدّد و پراکنده بهترند یا خدای یگانه و قدرتمند؟! «یوسف، ۳۹»
دربارۀ مؤمنان میفرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ» امّا دربارۀ کفّار میفرماید: «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»
۲. آیۀ قبل فرمود: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» این آیه نمونهای از رشد و غَی را بیان میکند که ولایت خداوند، رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللَّهُ وَلِیُّ» «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»
۳. راه حق یکی است؛ ولی راههای انحرافی متعدّد. قرآن دربارۀ راه حق کلمۀ نور را به کار میبرد، ولی از راههای انحرافی و کج، به ظلمات و تاریکیها تعبیر میکند. «النُّورِ»، «الظُّلُماتِ»
۴. راه حق، نور است و در نور امکان حرکت، رشد، امید و آرامش وجود دارد . «النُّورِ»
۵. مؤمن در بنبست قرار نمیگیرد. «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ»
۶. طاغوتها در فضای کفر و شرک قدرت مانور دارند. «الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»
۷. هر کس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد، خواهناخواه طاغوتها بر او ولایت مییابند. «اللَّهُ وَلِیُّ»«أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»
۸. هر ولایتی غیر از ولایت الهی، ولایت طاغوتی است. «اللَّهُ وَلِیُّ» «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»
۹. توجّه به عاقبت طاغوتپذیری، انسان را به حقپذیری سوق میدهد. «أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ»
تفسیر صفحۀ ۴۳ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۸ - تفسیر نور:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» آیا آن کس (نمرود) را که خداوند به او پادشاهی داده بود، ندیدی که با ابراهیم دربارۀ پروردگارش محاجّه و گفتوگو میکرد؟ زمانی که ابراهیم گفت: خدای من کسی است که زنده میکند و میمیراند، او گفت: من هم زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق میآورد، پس تو (که میگویی حاکم بر جهان هستی،) خورشید را از مغرب بیاور. (در اینجا بود که) آن مرد کافر مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمیکند.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۸:
در آیۀ قبل خواندیم که خداوند ولیّ مؤمنان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوی نور میبرد، این آیه و آیات بعد نمونههایی از ولایت خداوند و بیرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح میکند.
در روایاتِ تاریخی آمده است که نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانهای داشت او با حضرت ابراهیم دربارۀ خداوند مباحثه و مجادله کرد.
وقتی حضرت ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده میکند و میمیراند، او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. سپس دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، یکی را آزاد نمود و دیگری را دستور داد بکشند.
وقتی ابراهیم علیهالسّلام این سفسطه و مغالطه را مشاهده کرد که این شخص چه برداشتی از زندهکردن و میراندن دارد و چگونه میخواهد افکار دیگران را منحرف کند، فرمود: خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا داری که بر جهانِ هستی حکومت داری و همهچیز در اختیار و تحت قدرت توست، خورشید را از مغرب بیرون بیاور!
آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخی جز سکوت نداشت.
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۸:
۱. هر کس هر چه دارد از اوست. کافران نیز در دنیا از نعمتهای او بهرهمند میشوند، ولی از آن سوءاستفاده میکنند. «آتاهُ اللَّهُ»
۲. قدرت و حکومت میتواند عامل استکبار و غرور گردد. «آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ» «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ»
۳. توجّه به افکار عمومی و قضاوت مردم لازم است. گرچه پدیدۀ حیات یکی از راههای خداشناسی است و جواب نمرود صحیح نبود، ولی آن بحثها و مجادلهها، افکار عمومی را پاسخ نمیگفت. «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ»
۴. مغالطه و سفسطه، ترفند اهل باطل است. «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ»
۵. حق، اگر منطقی و مستدل ارائه شود، بر باطل پیروز و حاکم است. «فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ»
۶. در مباحثهها از استدلالهای فطری، عقلی و عمومی استفاده کنید، تا مخالفِ لجوج نیز مقهور و مبهوت شود. «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ»
۷. کافر ظالم است، زیرا به خود و مقام انسانیّت ظلم کرده است. «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»
تفسیر صفحۀ ۴۳ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۹ - تفسیر نور:
«أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» یا همانند کسی (عُزَیر) که از کنار یک آبادی عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن بر روی سقفهایش فرو ریخته بود (و مردم آن مرده و استخوانهایشان در هر سو پراکنده بود، او با خود) گفت: خداوند چگونه اینها را پس از مرگ زنده میکند؟ پس خداوند او را یک صد سال میراند و سپس زنده کرد (و به او) گفت: چقدر درنگ کردی؟ گفت یک روز، یا قسمتی از یک روز را درنگ کردهام!
فرمود: (نه) بلکه یکصد سال درنگ کردهای، به غذا و نوشیدنی خود (که همراه داشتی) نگاه کن (که با گذشت سالها) تغییر نیافته است. و به الاغ خود نگاه کن (که چگونه متلاشی شده است، این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم) و (هم) تو را نشانه (رستاخیز) و حجّتی برای مردم قرار میدهیم.
(اکنون) به استخوانها (ی مَرکب خود) بنگر که چگونه آنها را به هم پیوند میدهیم و بر آن گوشت میپوشانیم. پس هنگامی که (این حقایق برای آن مرد خدا) آشکار شد، گفت: (اکنون با تمام وجود) میدانم که خداوند بر هر کاری قادر و تواناست.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۹:
آیۀ قبل گفتوگوی حضرت ابراهیم با نمرود را بازگو کرد که پیرامون توحید گفتوگو میکردند و هدایت از طریق استدلال بود و ابراهیم با استدلال پیروز شد.
نمونۀ دوّم خروج از ظلمات به نور، در این آیه است که پیرامون معاد گفتوگو میشود و هدایت از طریق نمایش و به صورت محسوس و عملی صورت میگیرد.
در تفاسیر و برخی روایات آمده است که نام این شخص «عُزَیْرٌ» بوده است. در تفسیر المیزان میخوانیم که این شخص باید پیامبر باشد، زیرا خداوند با او سخن گفته است.
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۲۵۹:
۱. به تمدنهای ویران شده گذشته، باید به دیدۀ عبرت نگریست و درسهای تازه گرفت. «مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ»
۲. هر چند میدانید، امّا باز هم علم خود را با تجربه و پرسیدن بالا ببرید. «أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ»
۳. صد سال مردن، برای یک نکته فهمیدن بهجاست. «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ»
۴. گذشت زمان طولانی، خللی در قدرت خداوند وارد نمیآورد. «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ»
۵. رجعت و زندهشدن مردگان در همین دنیا و قبل از قیامت قابل قبول است. «فَأَماتَهُ» «بَعَثَهُ»
۶. نمایش، از بهترین راههای بیان معارف دینی است. «فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ» «وَ انْظُرْ إِلی» «وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ»
۷. با ارادۀ الهی استخوان محکم، متلاشی میشود، ولی غذایی که زود فاسد میشود، صد سال سالم باقی میماند. «لَمْ یَتَسَنَّهْ»
۸. نمایش قدرت پروردگار برای ارشاد و هدایت مردم است، نه برای سرگرمی و یا حتّی قدرتنمایی. «وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ»
۹. خداوند صحنهای از قیامت را در دنیا آورده است. «فَأَماتَهُ» «ثُمَّ بَعَثَهُ» «وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها»
۱۰. معاد، جسمانی است؛ زیرا اگر معاد روحانی بود، سخن از استخوان به میان نمیآمد. «وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ»
۱۱. مشت نمونۀ خروار است. خداوند گوشههایی از قدرت خود در قیامت را در دنیا به نمایش گذارده است. «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
منبع: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج ۱، ص ۴۱۵ - ۴۱۹.
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مبارکه انعام آیات ۱۴۸تا۱۵۰
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ ﴿۱۴۸﴾
۱۴۸- به زودى مشرکان (براى تبرئه خویش) مى گویند اگر خدا مى خواست نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما، و نه چیزى را تحریم مى کردیم ، کسانى که پیش از آنها بودند نیز همین گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم ) کیفر ما را چشیدند، بگو آیا دلیل قاطعى (بر این موضوع ) دارید؟ پس به ما ارائه دهید، شما فقط از پندارهاى بى اساس پیروى مى کنید و تخمینهاى نابجا مى زنید.
The idolaters will say: 'Had Allah willed, neither we nor our fathers would have associated (idols), nor would we have forbidden anything. As such, those who have gone before them belied until they tasted Our Might. Say: 'Have you any knowledge you can bring forth to us? You follow nothing but guessing and you are only speakers of conjecture. ' (148)
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۱۴۹﴾
۱۴۹ - بگو براى خدا دلیل رسا (و قاطع) است (بطورى که بهانه اى براى هیچکس باقى نمى گذارد) اما اگر او بخواهد همه شما را (از طریق اجبار) هدایت مى کند (ولى چون هدایت اجبارى بى ثمر است این کار را نمى کند.)
Say: 'Allah alone has the conclusive proof. Had He willed, He would have guided you all. ' (149)
قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَهُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ﴿۱۵۰﴾
۱۵۰ - بگو گواهان خود را که گواهى مى دهند خداوند اینها را حرام کرده است ، بیاورید اگر آنها (به دروغ ) گواهى دهند تو با آنها (همصدا نشو و) گواهى مده ، و از هوى و هوس کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و کسانى که به آخرت ایمان ندارند و براى خدا شریک قائلند پیروى مکن .
Say: 'Bring those witnesses of yours who can testify that Allah has forbidden this. ' If they testify to it, do not testify with them, nor follow the wishes of those who belie Our verses, and disbelieve in the Everlasting Life and ascribe equals to their Lord. (150)
تفسیر
فرار از مسئولیت به بهانه جبر
به دنبال سخنانى که از مشرکان در آیات سابق گذشت ، در این آیات اشاره به پاره اى از استدلالات واهى آنان و پاسخ آن شده است :
نخست مى گوید: به زودى مشرکان در پاسخ ایرادات تو در زمینه شرک و تحریم روزى هاى حلال چنین مى گویند که اگر خداوند مى خواست نه ما مشرک مى شدیم و نه نیاکان ما بت پرست بودند، و نه چیزى را تحریم مى کردیم ، پس آنچه ما کرده ایم و مى گوئیم همه خواست او است (سیقول الذین اشرکوا لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباؤ نا و لا حرمنا من شى ء).
نظیر این تعبیر در دو آیه دیگر قرآن دیده مى شود، در سوره نحل آیه 35 و قال الذین اشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شى ء نحن و لا آباؤ نا و لا حرمنا من دونه من شى ء و در سوره زخرف آیه 20 و قالوا لو شاء الرحمان ما عبدناهم ، نشان مى دهد که مشرکان مانند بسیارى از گناهکارانى که مى خواهند با استتار تحت عنوان جبر از مسئولیت خلافکاریهاى خود فرار کنند، معتقد به اصل جبر بوده اند، و مى گفتند: هر کارى را ما مى کنیم خواست خدا و مطابق اراده او است ، و اگر نمى خواست چنین اعمالى از ما سر نمى زد، آنها در حقیقت مى خواستند خود را از این همه گناه تبرئه کنند، و گر نه وجدان هر انسان عاقلى گواهى مى دهد که بشر در اعمال خویش آزاد است نه مجبور، به همین دلیل اگر کسى ظلمى در حق او کند، ناراحت مى شود و او را مؤ اخذه مى کند و در صورت توانائى مجازات مى نماید، همه اینها نشان مى دهد که مجرم را در عمل خویش آزاد مى بیند، نه مجبور، و هرگز به این عنوان که عمل او مطابق خواست خدا است ، حاضر
نمى شود از عکس العمل صرف نظر کند. (دقت کنید)
البته این احتمال در معنى آیه نیز هست که آنها مدعى بوده اند سکوت خدا در برابر بت پرستى و تحریم پاره اى از حیوانات ، دلیل بر رضایت او است زیرا اگر راضى نبود مى بایست به نوعى ما را از این کار باز دارد.
و با ذکر جمله و لا آباؤ نا مى خواسته اند به عقاید پوچ خود رنگ قدمت و دوام بدهند و بگویند این چیز تازه اى نیست که ما مى گوئیم ، همواره چنین بوده است .
اما قرآن در پاسخ آنها به طرز قاطعى بحث کرده ، نخست مى گوید: تنها اینها نیستند که چنین دروغهائى را بر خدا مى بندند بلکه جمعى از اقوام گذشته نیز همین دروغها را مى گفتند ولى سرانجام گرفتار عواقب سوء اعمالشان شدند و طعم مجازات ما را چشیدند (کذلک کذب الذین من قبلهم حتى ذاقوا باسنا).
آنها در حقیقت با این گفته هاى خود، هم دروغ مى گفتند و هم انبیاء را تکذیب مى کردند زیرا پیامبران الهى با صراحت بشر را از بت پرستى و شرک و تحریم حلال خداوند باز داشتند نه نیاکانشان گوش دادند و نه اینها، با این حال چگونه ممکن است خدا را راضى به این اعمال دانست ، اگر او به این اعمال راضى بود چگونه پیامبران خود را براى دعوت به توحید مى فرستاد، اصولا دعوت انبیاء خود مهمترین دلیل براى آزادى اراده و اختیار انسان است .
سپس مى گوید: به آنها بگو آیا راستى دلیل قطعى و مسلمى بر این ادعا دارید اگر دارید چرا نشان نمى دهید (قل هل عندکم من علم فتخرجوه لنا)
و سرانجام اضافه مى کند که شما به طور قطع هیچ دلیلى بر این ادعاها
ندارید، تنها از پندارها و خیالات خام پیروى مى کنید (ان تتبعون الا الظن و ان انتم الا تخرصون ).
در آیه بعد براى ابطال ادعاى مشرکان دلیل دیگرى ذکر مى کند، و مى گوید: بگو خداوند دلائل صحیح و روشن در زمینه توحید و یگانگى خویش و همچنین احکام حلال و حرام اقامه کرده است هم به وسیله پیامبران خود و هم از طریق عقل ، به طورى که هیچگونه عذرى براى هیچکس باقى نماند (قل فلله الحجة البالغة )
بنابراین آنها هرگز نمى توانند ادعا کنند که خدا با سکوت خویش ، عقائد و اعمال ناروایشان را امضا کرده است ، و نیز نمى توانند ادعا کنند که در اعمالشان مجبورند، زیرا اگر مجبور بودند، اقامه دلیل و فرستادن پیامبران و دعوت و تبلیغ آنان بیهوده بود، اقامه دلیل ، دلیل بر آزادى اراده است .
ضمنا باید توجه داشت که حجت در اصل از ماده حج به معنى قصد مى باشد و به جاده و راه که مقصود و منظور انسان است محجه گفته مى شود، و به دلیل و برهان نیز حجت ، اطلاق مى گردد زیرا گوینده قصد دارد به وسیله آن مطلب خود را براى دیگران ثابت کند.
و با توجه به معنى بالغة (رسا) روشن مى شود که دلائل خداوند براى بشر از طریق عقل و نقل و بوسیله دانش و خرد، و همچنین فرستادن پیامبران ، از هر نظر روشن و رسا است ، به طورى که جاى هیچگونه تردید براى افراد باقى نماند، و به همین دلیل خدا پیامبران را معصوم از هر گونه خطا و اشتباه قرار داده تا هر گونه تردید و دودلى را از دعوت آنان دور سازد.
و در پایان آیه مى فرماید: خداوند اگر بخواهد، همه شما را از طریق اجبار هدایت خواهد کرد (فلو شاء لهداکم اجمعین )در حقیقت این جمله اشاره به آن است که براى خدا کاملا امکان دارد همه انسانها را اجبارا هدایت کند، آنچنان که هیچکس را یاراى مخالفت نباشد ولى در این صورت نه چنان ایمانى ارزش خواهد داشت و نه اعمالى که در پرتو این ایمان اجبارى انجام مى گردد، بلکه فضیلت و تکامل انسان در آن است که راه هدایت و پرهیزکارى را با پاى خود و به اراده و اختیار خویش بپیماید.
بنابراین هیچگونه منافاتى بین این جمله و آیه سابق که نفى جبر در آن آمده است نیست ، این جمله مى گوید: اجبار کردن بندگان که شما ادعا مى کنید، براى خدا امکان دارد، ولى هرگز چنین نخواهد کرد، چون بر خلاف حکمت و مصلحت آدمى است .
در حقیقت آنها قدرت و مشیت خداوند را بهانه اى براى انتخاب مذهب جبر کرده بودند در حالى که قدرت و مشیت خدا حق است ، ولى نتیجه آن جبر نیست او خواسته است که ما آزاد باشیم و راه حق را به اختیار خود بپیمائیم .
در کتاب کافى از امام کاظم (علیه السلام ) چنین نقل شده است که فرمود:
ان لله على الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول
خداوند بر مردم دو حجت دارد، حجت آشکار و حجت پنهان ، حجت آشکار، رسولان و انبیاء و امامانند، و حجت باطنه ، عقول و افکارند.
و در امالى شیخ طوسى از امام صادق (علیه السلام ) چنین نقل شده است که از تفسیر آیه فوق (فلله الحجة البالغة ) از آن حضرت سئوال کردند، حضرت فرمود:
ان الله تعالى یقول للعبد یوم القیامة عبدى اءکنت عالما فان قال نعم ، قال له اءفلا عملت بما علمت ؟ و ان قال کنت جاهلا قال له اءفلا تعلمت حتى تعمل ؟ فیخصمه فتلک الحجة البالغة :
خداوند در روز رستاخیز به بنده خویش مى گوید بنده من ! آیا مى دانستى (و گناه کردى ) اگر بگوید آرى ، مى فرماید چرا به آنچه مى دانستى عمل نکردى ؟ و اگر بگوید نمى دانستم ، مى گوید: چرا یاد نگرفتى تا عمل کنى ؟ در این موقع فرو مى ماند، و این است معنى حجت بالغه .بدیهى است منظور از روایت فوق این نیست که حجت بالغه منحصر در گفتگوى خدا با بندگان در قیامت است ، بلکه خداوند حجتهاى بالغه فراوانى دارد که یکى از مصداقهایش همان است که در حدیث فوق آمده است زیرا دامنه حجتهاى بالغه خداوند وسیع است هم در دنیا و هم در آخرت .
در آیه بعد براى اینکه بطلان سخنان آنها روشنتر شود، و نیز اصول صحیح قضاوت و داورى رعایت گردد، از آنها دعوت مى کند که اگر شهود معتبرى دارند، که خداوند حیوانات و زراعتهائى را که آنها مدعى تحریم آن هستند، تحریم کرده ، اقامه کنند، لذا مى گوید اى پیامبر! به آنها بگو گواهان خود را که گواهى بر تحریم اینها مى دهند بیاورید. (قل هلم شهدائکم الذین یشهدون ان الله حرم هذا).
سپس اضافه مى کند: اگر آنها دسترسى به گواهان معتبرى پیدا نکردند (و قطعا پیدا نمى کنند) و تنها به گواهى و ادعاى خویش قناعت نمودند، تو هرگز با آنها همصدا نشو و مطابق شهادت و ادعاى آنان گواهى مده . (فان شهدوا فلا تشهد معهم )
از آنچه گفته شد، روشن مى شود که در مجموع آیه هیچگونه تضادى وجود ندارد، و اینکه در آغاز از آنها مطالبه شاهد مى کند و سپس مى گوید: شهود آنها را نپذیر، تولید اشکالى نمى کند، زیرا منظور این است که آنها از اقامه شهود معتبر به طور قطع عاجزند، چه اینکه هیچ سند و مدرکى از انبیاى الهى و کتب آسمانى بر تحریم این امور ندارند، بنابراین تنها خودشان که مدعى هستند، شهادت مى دهند و بدیهى است چنین شهادتى مردود است .
به علاوه همه قرائن گواهى مى دهد که این احکام ساختگى ، صرفا از هوى و هوس و تقلیدهاى کورکورانه سرچشمه گرفته و هیچگونه اعتبارى ندارد.
لذا در جمله بعد مى گوید: از هوى و هوسهاى کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و آنها که به آخرت ایمان ندارند و آنها که براى خدا شریک قائل شده اند، پیروى مکن . (و لا تتبع اهواء الذین کذبوا بایاتنا و الذین لا یؤ منون بالاخرة و هم بربهم یعدلون ).
یعنى بت پرستى آنها و انکار قیامت و رستاخیز و خرافات و هواپرستى آنان گواه زنده اى است ، که این احکام آنان نیز ساختگى است و ادعایشان در مورد تحریم این موضوعات از طرف خدا، بى اساس و بى ارزش است.
امام خامنهای:
بحمدالله از اوّل انقلاب که امام بزرگوار در کلمات نورانی خود به طور دائم بر روی وحدت مردم، اتّحاد مردم تکیه میکرد، مردم ما متّحد بودهاند و این اتّحاد در موارد بسیاری توانست راههای دشواری را، تنگههای سختی را برای مردم باز کند و راهگشای راهها باشد؛ این اتّحاد باید حفظ بشود.
دشمن با اتّحاد ملّت ایران مخالف است؛ با یکپارچگی شما مخالف است؛ با یکدست بودن ملّت مخالف است. دشمن مایل است که مردم به خاطر عقاید و سلایق مختلف با هم بجنگند، با هم دعوا کنند.
در یک جامعه، سلایق مختلفی هست، عقاید مختلفی هست، نگاههای مختلفی به مسائل هست؛ باشد، مانعی ندارد؛ همه در کنار هم زندگی کنند، با هم کار کنند، با هم مهربانی کنند؛ رأفتِ میان مردم. بایستی وسوسههای دشمن را برای بدبین کردن مردم به یکدیگر یا بدبین کردن مردم به مسئولان زحمتکش کشور باطل کرد.
شهدای کربلا
مجمّع بن عبد اللّه عائذى و پسرش عائذ بن مجمّع بن عبد اللّه مذحجى عائذى
او مجمّع بن عبداللّه بن مجمّع بن مالک بن ایاس بن عبد مناة بن عبید اللّه بن سعد العشیرة مذحجى عائذى است. پدرش عبد اللّه بن مجمّع از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود ولى فرزندش از تابعین و از اصحاب حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) مى باشد. مؤلّفان کتب انساب و طبقات این دو را ذکر کرده اند. مجمع و پسرش «عائذ» با عمرو بن خالد صیداوى به سوى حضرت امام حسین (علیه السّلام) حرکت کردند و با حرّ مواجه شدند ولى با حمایت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) از آنان به لشکریان حضرت پیوستند.
درباره پیوستن مجمّع بن عبد اللّه عائذى و پسرش عائذ به حضرت امام حسین (علیه السّلام) در منزلگاه عذیب الهجانات در مقاتل چنین نقل شده است:
«فإذا هم باربعه نفر قد أقبلوا من الکوفه على رواحلهم یجنبون فرسا لنافع بن هلال یقال له الکامل و معهم دلیلهم الطرماح بن عدى على فرسه ... قال: فلما انتهوا الى الحسین انشدوه هذه الأبیات فقال: اما و الله انى لأرجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا قتلنا أم ظفرنا قال: و اقبل الیهم الحر بن یزید فقال: ان هؤلاء النفر الذین من اهل الکوفه لیسوا ممن اقبل معک و انا حابسهم او رادهم فقال له الحسین: لامنعنهم مما امنع منه نفسی انما هؤلاء انصارى و أعوانی و قد کنت أعطیتنی الا تعرض لی بشیء حتى یأتیک کتاب من ابن زیاد فقال: اجل، لکن لم یأتوا معک قال: هم اصحابى و هم بمنزله من جاء معى فان تممت على ما کان بینی و بینک و الا ناجزتک قال: فکف عنهم الحر. قال: ثم قال لهم الحسین: أخبرونی خبر الناس وراءکم فقال له مجمع بن عبد الله العائذى و هو احد النفر الأربعة الذین جاءوه: اما اشراف الناس فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم یستمال ودهم و یستخلص به نصیحتهم فهم إلب واحد علیک و اما سائر الناس بعد فان أفئدتهم تهوى إلیک و سیوفهم غدا مشهوره علیک قال: أخبرونی فهل لکم برسولی إلیکم؟ قالوا: من هو؟ قال: قیس بن مسهر الصیداوى فقالوا: نعم، اخذه الحصین ابن تمیم فبعث به الى ابن زیاد فأمره ابن زیاد ان یلعنک و یلعن اباک فصلى علیک و على ابیک و لعن ابن زیاد و أباه و دعا الى نصرتک و اخبرهم بقدومک فامر به ابن زیاد فالقى من طمار القصر فترقرقت عینا حسین (علیه السّلام) و لم یملک دمعه ثم قال: «منهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.» اللهم اجعل لنا و لهم الجنه نزلا و اجمع بیننا و بینهم فی مستقر من رحمتک و رغائب مذخور ثوابک.»
«ناگهان چهار نفر را دیدند که از کوفه مى آمدند، بر مرکبهاى خویش بودند و اسبى از آن نافع بن هلال را به نام کامل یدک کرده بودند. راهنمای آنان طرماح بن عدى، بر اسب خویش همراهشان بود. چون به حسین (علیه السّلام) رسید این اشعار را براى وى خواندند: «به خدا من امیدوارم که آنچه خدا براى ما خواسته، کشته شویم یا ظفر یابیم، نیک باشد.» گوید: حرّ بن یزید بیامد و گفت: «این کسان که از مردم کوفه هستند جزء همراهان تو نبودند و من آنها را برمی گردانم یا بازداشت می کنم.» حسین (علیه السّلام) گفت: «از آنها، همانند خویش دفاع مى کنم، آنها یاران و پشتیبانان من هستند. تعهد کرده بودى متعرض من نشوى تا نامه اى از ابن زیاد سوى تو آید.» گفت: «بله، اما با تو نیامده بودند.» گفت: «آنها یاران من هستند و همانند کسانى هستند که همراه من بودند، اگر به قرارى که میان من و تو بوده عمل نکنى با تو پیکار مى کنم.» گوید: حرّ دست از آنها بداشت.
گوید: آنگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) به آنها فرمود: «از مردم کوفه چه خبری دارید؟» مجمع بن عبد الله عائذى یکى از آن چهار نفری که تازه به امام پیوسته بودند، گفت: «بزرگان قوم را رشوههاى کلان داده اند و جوالهایشان را پر کرده اند که دوستیشان را جلب کنند و به صف خویش برند و بر ضد تو متفق شده اند. مردم دیگر دلهایشان به تو مایل است اما فردا شمشیرهایشان بر ضد تو برکشیده مى شود.» گفت: «به من بگویید آیا از پیکى که سوى شما فرستادم خبر دارید؟» گفتند: «کى بود؟» گفت: «قیس بن مسهر صیداوى.» گفتند: «بله، حصین بن نمیر او را گرفت و پیش ابن زیاد فرستاد که بدو دستور داد ترا لعنت کند و پدرت را لعنت کند اما بر تو و پدرت درود گفت و ابن زیاد و پدرش را لعنت کرد و آنها را به یارى تو خواند و از آمدنت خبرشان داد و ابن زیاد بگفت تا وى را از بالاى قصر به زیر انداختند.» گوید: اشک در چشم حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمد و نتوانست نگهدارد. آنگاه گفت: «بعضى از ایشان تعهد خویش را به سر برده اند (به شهادت رسیدند) و بعضى از ایشان منتظر هستند و به هیچوجه تغییرى نیافته اند. خدایا بهشت را جایگاه ما و آنها قرار بده و ما و آنها را در قرار رحمت خویش و ذخیره هاى خواستنى ثوابت، فراهم آر.»
درباره شهادت مجمع بن عبد الله به همراه سه نفر دیگر از یاران حضرت امام حسین (علیه السّلام) در تاریخ طبری و مقتل الحسین مقرم (علیه السّلام) آمده است:
«فاما الصیداوى عمر بن خالد و جابر بن الحارث السلمانی و سعد مولى عمر بن خالد و مجمع بن عبد الله العائذى فإنهم قاتلوا فی أول القتال فشدوا مقدمین بأسیافهم على الناس فلما وغلوا عطف علیهم الناس فأخذوا یحوزونهم و قطعوهم من اصحابهم غیر بعید فحمل علیهم العباس بن على فاستنقذهم فجاءوا قد جرحوا فلما دنا منهم عدوهم شدوا بأسیافهم فقاتلوا فی أول الأمر حتى قتلوا فی مکان واحد.»
«عمرو بن خالد صیداوى و جابر بن حارث سلمانى و سعد غلام عمر بن خالد و مجمع بن عبد الله عایذى در آغاز جنگ، جنگ انداختند و با شمشیر به جماعت حمله بردند و چون در میان جماعت افتادند اطرافشان را گرفتند که از یارانشان جدا افتادند اما نه چندان دور. پس حضرت عباس (علیه السّلام) حمله برد و آنها را از میان جماعت رهایی داد اما زخمی شده بودند و بار دیگر دشمن به آنها نزدیک شد که با شمشیر حمله بردند. در همان آغاز چندان جنگیدند و همگی در یک مکان کشته شدند.»
شهید کشوری: تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید.
بخشی از وصیتنامه شهید اکبر خمسه:
امّت مسلمان ایران! امام را تنها نگذارید، اتحاد و اخوت را در میان خودتان بیشترکنید و از تفرقّه دوری کنید و لحظه ای از یاد خداوند متعال غافل نشوید و قدر این رهبر عزیز را بدانید و پیرو بی چون و چرای او باشید، که این راه رستگاری و عاقبت به خیرشدن است و برای تعجیل در فرج امام زمان (عج) بسیار دعا کنید و وابسته به دنیا نباشید ...
بخشی از وصیتنامه شهید سید محمد رضا خالقی
هشتم دی ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش سیدعلیاکبر، فرشنده لوازم خرازی بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سیزدهم آبان ۱۳۶۲، در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
بدانید که این دنیا محل آزمایش است و باید اهل عمل باشیم و سخن و راه شهدا را پیش گیریم و ندای تمامی شهدا را به تمام جهان برسانیم و بگوییم: «مکتبی که شهادت دارد، اسارت ندارد!»
شهید قاسم شاهدیعلیآبادی
شهادت: نهم مهرماه 1361، در ســومار
بخشی از وصیتنامه:
مـن از ملـت مسـلمان ایـران و تمـام مسـتضعفان جهـان به عنـوان یـک مسـلمان میخواهــم کــه جلــوی تمــام دشــمنان اســلام در هرکجــا هســتند، ماننــد گروهکهــای چــپ و راسـت را به طـور قاطـع و جـدی بگیرنـد و نفَـس آنهـا را در سینههایشـان خفـه کننـد تـا نتواننـد کوچکتریـن ضربهای بـه مـا بزننـد ...
شهید «محمدحسین نخبهروستا»
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ در شلمچه، عـملیـات کربلای ۵
بخشی از وصیتنامه:
همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید قدر این نعمتالهی را بدانید. مگر نمیگوییم که ای حسین جان، کاش ما هم در کربلا بودیم و یاریت میکردیم. حالا همان زمان است به یاری فرزندان حسین (ع) روح خدا بشتابد …
شهید جعفرعلی خرمی
شهادت: 5 دیماه 1365 در شلمچه
بخشی از وصیتنامه:
من خدا را شکر میکنم که شما پدر و مادر چنین فرزندانی را تربیت کردهاید که میتوانم در راه خدا و اسلام به جنگ دشمنان بپردازم ...
خداوندا، ما به خاطر ریاستطلبی یا گرفتن خاک ... نمیجنگیم، بلکه برای اثبات حقانیت اسلام و برپا داشتن عدالت جهانی در برابر استکبار جهانی میجنگیم ...
بخشی از وصیتنامه شهید «محمدعلی فتاحی اردکانی»
شهادت: 19 دی 1365 در شلمچه
ملت مسلمان و شهیدپرور بدانید که این انقلاب زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) خواهد بود و خداوند وعده داده است که محرومان و مستضعفان جهان را به جانشینی خود در زمین قرار دهد و باید دانست که عمر همه ابر قدرتها و کشورهای سلطهگر به پایان رسیده است. آری وعده خدا حق است و باید از باری تعالی بخواهیم که ما را یاری کند تا بتوانیم به یاری دینش بپا خیزیم. (یا ایها الذین آمنوا تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم) ای کسانی که ایمان آورده اید اگر خدا را یاری کنید، خدا نیز شما را یاری می کند و قدمهای شما را استوار میگرداند ...
ای خواهرانم، ... ولی باید بدانید که ظلم و ستم فناپذیر است و شماها باید زینب گونه عمل کنی و پیام خون شهدا را به گوش جهانیان برسانید به شما توصیه میکنم فرزندان خود را به گونهای تربیت کنی که آیندهسازان خوبی برای اسلام و این مملکت باشند ...
شهید «سیّدنصراله میرهاشمی»
شهادت: بیست و هفتم دی 1365، در شــلمچه
بخشی از وصیتنامه:
عزیزان! اسلام در خطر است و این را بدانید که اسلام بهتر از مال و فرزند و عوامل فریبنده دنیا است که اگر کسی فریب اینها را بخورد در آخرت پشیمان خواهد بود. امام حسین (ع) میفرمایند: اگر با کشته شدن من دین جدّم محمّد زنده میماند پسای شمشیرها مرا در بر گیرید.
برادران! خواهران! جنگی که در حال حاضر درگیر آن هستیم بین اسلام و کفر است و اگر کوچکترین تردیدی نسبت به این جنگ به خود راه بدهیم به والله در روز قیامت همگی باید جوابگو باشیم ... از ولایتفقیه پیروی کنید و پشتیبان امام باشید که به مملکت شما آسیب نخواهد رسید ...
شهید «نظرعلی رستمی»
شهادت: هشتم دی ماه ۱۳۶۶، در دزلی
بخشی از وصیتنامه:
قدر این رهبر و این جمهوری اسلامی را بدانید. چون نعمتی بس عظیم است. هر یک در مقابل اسلام و انقلاب اسلامی مسوول باشید. بی طرف نباشید بلکه عزت و شرف اختیار کنید و جهاد در راه خدا را فراموش نکنید تا رستگار شوید.
بسیج باعث خیر و برکت است. ای امت بیدار بسیج! امر امام است. اگر پیرو امام هستی، بسیجی باش. پایگاه های مقاومت بسیج برای شما خیر و برکت اند. این ها فرزندان و جگرگوشههای شمایند، با تمام وجود آن ها را حمایت کنید. مبادا اجازه دهید کوچک ترین دهن کجی به آن ها بشود و امام زمان (عج) از شما ناراحت شود ...
شهید «محمدجعفر زمانی» شهادت: دهم دی 1364، در پســوه پیرانشهر
بخشی از وصیتنامه:
بـه فرامیـن خداگونـۀ حضـرت امـام به درسـتی عمـل کنیـد و بـه برادرانـم بگوییـد کـه تـا آنجایـی کـه میتواننـد، بـرای برپایـی اسـلام و حـق جـان خـود را فـدا نماینـد و از مـرگ نهراسـند؛ چـون اسـلام دیـن مبـارزه و شـهادت میباشـد و چـون ابرقدرتهـا ماننـد گرگـی وحشـی در کمیـن هسـتند تـا منافـع بشـری ایـران عزیـز را برباینـد؛ ولـی آنهـا کـور خواندهانـد؛ چـون بایـد اولا تمـام قرآنهـای دنیـا و تمـام جوانهـای مثـل مـن را از بیـن ببرنـد. در خاتمـه، بـه برادرانـم توصیـه میکنـم کـه اسـلحۀ از کف افتـادۀ مـرا نگذارنـد همچنـان بـر زمیـن بمانـد ...
شهید «باقر میردارنژاد»
شهادت: پانزدهم دیماه 1365 در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای پنج
بخشی از وصیتنامه:
امّت حزب الله
امام را تنها نگذارید.
علىوار زندگى و عبادت کنید. وحدت و استقامت خود را
از دست ندهید.
توکّل به خداوند کنید ...
شهید «سیدمهدی میرحبیبی»
شهادت: دی ماه سال 1366 در ماووت
بخشی از وصیتنامه:
امروزه جامعهی اسلامی ما محتاج به افراد متعهّد متخصّص است ... وقتی مسئولیّت گرفتید عکسهای شهدا را در جلوی میزتان قرار دهید تا مبادا غافل شوید و فراموش کنید که شما مسئول خون شهدا هستید، مبادا فراموش کنید که شما خود به خود پشت این میزها نیامدید و اگر مسئولیّت گرفتید با تکبّر با مردم برخورد نکنید چون شهدا بیتکبّر به سوی خدا رفتند و از دافعه به جاذبه، بنا به گفته شهید بهشتی عمل کنید. نمیدانم دیگر چه بگویم و از کجا بگویم فقط میگویم با اخلاق اسلامی و برخورد صحیح با مردم داشته باشید ...
شهید «محسن میربراتی»
بیست و چهارم دی 1365، در پاســگاه زید
بخشی از وصیتنامه:
به دوستان سفارش مىکنم سنگرهاى انقلاب را خالى نگذارند از جمله مسجد را و به مادرم سفارش مىکنم که در مرگ سرخ من زیاد ناراحت نشود و به خواهرم حجاب را و به برادرم سفارش مىکنم سنگر درس و جبهه را هرگز ترک نکند دیگر حرفى ندارم جز اینکه احکام اسلام را مو به مو اجرا کرده و ذرهاى لغزش به خود راه ندهند در این راه ...
شهید جعفر دارابی
شهادت: این شهید بزرگوار در سال 1365، در سن 15 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد ...
بخشی از وصیتنامه:
اکنون که این افتخار را یافتهام که در جبهه اسلام علیه کفر حضور یابم، لازم میدانم هدف خود را بیان کنم. هدف من، احیای دین خدا و پاسداری از ارزشهای اسلامی است. امام حسین (ع) میفرماید: «مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است ...
شهید ابوالفضل شفیعی: شهادت را آگاهانه انتخاب کردم ...
شهید محمدابراهیم توانچه
شهادت: سال 1359 در حین خنثی کردن مین
بخشی از وصیتنامه: همسرم، از تو میخواهم هیچگاه به خاطر مادیات، اسلام را فراموش نکنی و فرزندان عزیزم را به شناخت اسلام و قرآن راهنمایی کنی ... به خاطر اسلام جنگیدم و این وظیفه هر مسلمان است که از دین محمد (ص) دفاع کند ...
شهید «عبدالله دیان سورکی»
شهادت: یازدهم بهمن ماه 1365، در شلمچه
بخشی از وصیتنامه:
جنگ جنگ است و عزت و شرف ما درگرو همین جنگ است از دیرباز دشمنان قسم خورده اسلام و قرآن که بنابر تصمیمشان نابودی تمام اسلام در هر منطقه از کره زمین میباشد نشانگر این است که آنها کلا از اسلام وحشت دارند و نمیخواهند که در اسلام خصوصا کشور ما قرآن واسلام حاکم باشد ...
شهید «حسین بازدار»
شهادت: نوزدهم دی ماه 1365، در شلمچه
بخشی از وصیتنامه:
شهید گریه و زاری نمیخواهد؛ شهید رهرو میخواهد. خون شهید، اسلام را زنده نگه میدارد. اگر امروز از خون شهدا غافل شویم، در حق آنان کوتاهی کردهایم. زندگی یعنی مبارزه و امتحان، و بدانید که حق همیشه پیروز است ...
شهید «قدرتالله صادقی رودانی»
شهادت: نوزدهم دی ماه 1365، در شلمچه
بخشی از وصیتنامه:
از شما میخواهم ادامهدهنده راه شهیدان باشید. اسلحه افتاده مرا حتماً به دست بگیرید. خواسته اصلی من این است که امام را تنها نگذارید و مثل مردم کوفه عمل نکنید ...
ای خواهران حزبالله از شما میخواهم حجابتان را رعایت کنید ...
شهید «عبدالرضا مریدی»
شهادت: نوزدهم دی ماه 1365، در شلمچه
بخشی از وصیتنامه:
راه شهیدان را ادامه دهید که همان راه امام حسین بن علی(ع) است ...
ای پدر عزیز و مادر مهربان، شما در هدایت من دو چشم بودید. شما مرا مسلمان و آزاده تربیت کردید و من همیشه خوشحال بودم و خدا را شکر میکردم که در یک خانواده مسلمان بزرگ شدم و توفیق یافتم که در راه اسلام قدمی بردارم. من این توفیق را مدیون زحمات شبانهروزی شما میدانم ...
انشاءالله خداوند به شما توفیق دهد که بتوانید خط شهدا را ادامه دهید و همچون پشتیبان امام باشید و در خط ایشان بمانید که به یقین، همان خط اسلام است ...
شهید علی اصغر کریمی: ما شهید می شویم و شما مسئولیت دارید ...
شهید مدافع حرم شهید «رسول خلیلی»
شهید مدافع حرم شهید اصغر الیاسی
سال 1397 در جنوب حلب به شهادت رسید
پدر شهید مدافع حرم، پسرم میگفت:
«از خون شهدا باید بترسیم. اگر اعتقاد و ایمان به آخرت داریم باید از بیتالمال حفاظت کنیم و دنباله رو راه شهدا باشیم» ...
اکنون که این افتخار را یافتهام که در جبهه اسلام علیه کفر حضور یابم، لازم میدانم هدف خود را بیان کنم. هدف من، احیای دین خدا و پاسداری از ارزشهای اسلامی است. امام حسین (ع) میفرماید: «مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.»
شهید مدافع حرم شهید علی اصغر کریمی
شرح زندگی شهید مدافع حرم شهید علی اصغر شیردل ...
دوست دارم بدنم در راه خدا تکه تکه شود
شهید مدافع حرم، سیدعلی اصغر حسینی از رزمندگان لشکر فاطمیون بود؛ که در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س)، در نبرد با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
شهبد مدافع حرم شهید اصغر پاشاپور چگونه شهید شد؟
کانال فضیلتها | کانال طاووس الجَنَّه | کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز)
پایگاه اطلاعرسانی سید ابراهیم رئیسی:
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
*****
التماس دعا
- ۰۳/۱۰/۲۲