السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

بایگانی
آخرین مطالب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۳

۳حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَة غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ

ترجمه
۳ـ گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوانى مرده، و باقیمانده صید حیوان درنده ـ مگر آن که (به موقع) آن را سر ببرید ـ و آنها که براى بت ها ذبح مى شوند، (همه) بر شما حرام شده است; و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه هاى تیرِ مخصوص بخت آزمائى; تمام این اعمال، فسق و گناه است. ـ امروز، کافران از (زوال) آئین شما مأیوس شدند; بنابراین، از آنها نترسید; و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم ـ اما آنها که در حال گرسنگى، دستشان به غذاى دیگرى نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعى ندارد که از گوشت هاى ممنوع بخورند;) خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفسیر
در آغاز این سوره، اشاره به حلال بودن گوشت چهار پایان به استثناى آنچه بعداً خواهد آمد، شده بود، آیه مورد بحث، در حقیقت همان استثناهائى است که وعده داده شده. در این آیه حکم به تحریم یازده چیز شده است که بعضى از آنها در آیات دیگر قرآن نیز بیان گردیده، و تکرار آن جنبه تأکید دارد. 1 ـ نخست مى فرماید: «مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ). 2 ـ همچنین «خون» (وَ الدَّمُ). 3 ـ و «گوشت خوک» (وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ). 4 ـ «و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بت ها و اصولاً به غیر نام خدا ذبح شوند» (وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ). درباره تحریم این چهار چیز و فلسفه آن در جلد اول تفسیر «نمونه» ذیل آیه 173 سوره «بقره» ، توضیح کافى داده ایم. 5 ـ و نیز «حیواناتى که خفه شده باشند حرامند» (وَ الْمُنْخَنِقَةُ). خواه به خودى خود، یا به وسیله دام، و خواه به وسیله انسان این کار انجام گردد، چنان که در زمان جاهلیت معمول بوده که گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند. در بعضى از روایات نقل شده که: «مجوس» مخصوصاً مقیّد بودند حیوانات را از طریق خفه کردن بکشند، سپس از گوشتشان استفاده کنند، بنابراین ممکن است آیه ناظر به وضع آنها نیز باشد 6 ـ «و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند» (وَ الْمَوْقُوذَةُ) در تفسیر «قرطبى» نقل شده: در میان عرب معمول بود که بعضى از حیوانات را به خاطر بت ها آن قدر مى زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مى دانستند! 3 7 ـ «و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند» (وَ الْمُتَرَدِّیَةُ). 8 ـ «و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند» (وَ النَّطیحَةُ). 9 ـ «و حیواناتى که به وسیله حمله درندگان کشته شوند» (وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ). ممکن است یکى از فلسفه هاى تحریم این پنج نوع از گوشت هاى حیوانات آن باشد که خون به قدر کافى از آنها بیرون نمى رود; زیرا تا زمانى که رگ هاى اصلى گردن بریده نشود، خون به قدر کافى بیرون نخواهد ریخت، و مى دانیم خون مرکز انواع میکروب ها است و با مردن حیوان، قبل از هر چیز، خون عفونت پیدا مى کند. و به تعبیر دیگر، این چنین گوشت ها یک نوع مسمومیت دارند و جزء گوشت هاى سالم محسوب نخواهند شد، مخصوصاً اگر حیوان بر اثر شکنجه، یا بیمارى و یا تعقیب حیوان درنده اى بمیرد، مسمومیت بیشترى خواهد داشت. به علاوه جنبه معنوى ذبح که با ذکر نام خدا و رو به قبله بودن حاصل مى شود در هیچ یک از اینها نیست. ولى اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند، با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون به قدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهند بود و لذا به دنبال تحریم موارد فوق مى فرماید: «مگر آن که به موقع و با شرایط آن را ذبح کنید» (إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ). بعضى از مفسران احتمال داده اند: این استثناء تنها به قسم اخیر یعنى «وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ» بر مى گردد. ولى اکثر مفسران معتقدند: به تمام اقسام بر مى گردد، و این نظر به حقیقت نزدیک تر است. ممکن است سؤال شود: چرا با وجود «مَیْتَة» در آغاز آیه، این موارد ذکر گردیده است، مگر تمام آنها داخل در مفهوم «مَیْتَة» نیست؟ در پاسخ مى گوئیم: «مَیْتَة» از نظر فقهى و شرعى مفهوم وسیعى دارد، یعنى هر حیوانى که با طریق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم «مَیْتَة» داخل است، ولى در لغت، «مَیْتَة» معمولاً به حیوانى گفته مى شود که خود به خود بمیرد. بنابراین، موارد فوق در مفهوم لغوى «مَیْتَة» داخل نیست و لااقل احتمال این را دارد که داخل نباشد و لذا نیازمند به بیان است.

10 ـ در زمان جاهلیت، بت پرستان سنگ هائى در اطراف «کعبه» نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نُصب» مى نامیدند، در مقابل آنها قربانى مى کردند و خون قربانى را به آنها مى مالیدند، و فرق آنها با بت، این بود که بت ها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند، اما «نُصب» چنین نبودند، قرآن در آیه فوق، این گونه گوشت ها را تحریم کرده، مى گوید: «و آنچه در برابر یا روى نصب ذبح شوند» (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ). روشن است: تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد، نه جنبه مادّى و جسمانى، و در واقع یکى از اقسام «ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ» مى باشد، که به خاطر رواجش در میان عرب جاهلى، به آن تصریح شده است. 11 ـ نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه فوق آمده، آنها است که به صورت «بخت آزمائى» ذبح و تقسیم مى گردیده و آن چنین بوده که: ده نفر با هم شرط بندى مى کردند، حیوانى را خریدارى و ذبح نموده، سپس ده چوبه تیر که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود، در کیسه مخصوصى مى ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مى آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مى افتاد سهمى از گوشت بر مى داشت، و چیزى در برابر آن نمى پرداخت، ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند. این چوبه هاى تیر را «ازلام» جمع «زلم» (بر وزن قلم) مى نامیدند، اسلام خوردن این گوشت ها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد، بلکه به خاطر این که جنبه «قمار» و بخت آزمائى دارد، مى فرماید: «و آنچه را به وسیله چوب هاى مخصوصى بخت آزمائى قسمت مى کنید» (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلامِ). روشن است: تحریم «قمار» و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیان هاى فعالیت هاى حساب نشده اجتماعى و برنامه هاى خرافى در آن جمع مى باشد. و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مى فرماید: «تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِکُمْ فِسْقٌ) بعد از بیان احکام فوق، دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم مى خورد، نخست مى گوید: «امروز کافران از دین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و تنها از (مخالفت) من بترسید» (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ). سپس مى فرماید: «امروز دین و آئین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم» (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً). و در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشت هاى حرام بازگشته، و حکم صورت اضطرار را بیان کرده، مى گوید: «کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشت هاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است; زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَة غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ). و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى افکند و آنها را کیفر نمى دهد. «مَخْمَصَه» از ماده «خَمْص» (بر وزن لمس) به معنى «فرورفتگى» است، و به معنى گرسنگى شدید که باعث فرورفتگى شکم مى شود نیز آمده است خواه به هنگام قحطى باشد یا به هنگام گرفتارى شخصى. «غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم» به معنى آن است که تمایل به گناه نداشته باشد، که یا به عنوان تأکید مفهوم اضطرار آمده. یا به منظور آن است که به هنگام ضرورت زیاده روى در خوردن گوشت حرام نکند، و آن را حلال نشمرد. یا آن که مقدمات اضطرار را خودش فراهم نساخته باشد. و یا آن که در سفرى که براى انجام کار حرامى در پیش گرفته، گرفتار چنان ضرورتى نشود. ممکن است همه این معانى از این عبارت منظور باشد.

آنچه از مجموع بحث هاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مى شود، این است که: اسلام در مورد بهره بردارى از گوشت ها ـ همانند سایر دستورهایش ـ یک روش کاملاً اعتدالى را در پیش گرفته، یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از هر نوع گوشتى مى خوردند، اعم از گوشت سوسمار، مردار و امثال آن، و یا همانند بسیارى از غربى هاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرم ها چشم پوشى نمى کنند. و نه مانند «هندوها» که مطلقاً خوردن گوشت را ممنوع مى دانند، بلکه، گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفّر نباشند حلال کرده بر روى روش هاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشت ها شرائطى مقرّر داشته است، به این ترتیب که: الف ـ حیواناتى که از گوشت آنها استفاده مى شود، باید از حیوانات علف خوار باشند; زیرا گوشت حیوانات گوشت خوار، بر اثر خوردن گوشت هاى مردار و آلوده، غالباً ناسالم و مایه انواع بیمارى ها است، به خلاف چهارپایان علف خوار که معمولاً از غذاهاى سالم و پاک استفاده مى کنند. به علاوه، همان طور که در گذشته ذیل آیه 173 سوره «بقره» گفتیم هر حیوانى صفات خویش را از طریق گوشت خود، به کسانى که از آن مى خورند منتقل مى کند. بنابراین، تغذیه از گوشت حیوانات درنده صفت قساوت و درندگى را در انسان تقویت مى نماید. و نیز به همین دلیل است که در اسلام حیوانات جَلاّل یعنى حیواناتى که از نجاست تغذیه مى کنند، تحریم شده است. ب ـ حیواناتى که از گوشتشان استفاده مى شود، باید مورد تنفّر نبوده باشند. ج ـ و نیز باید زیانى براى جسم یا روح انسان تولید نکنند. د ـ حیواناتى که در مسیر شرک و بت پرستى و مانند آنها قربانى مى شوند، چون از نظر معنوى ناپاکند، تحریم شده اند. هـ ـ یک سلسله دستورها در اسلام براى طرز ذبح حیوانات وارد شده که هر کدام به نوبه خود، داراى اثر بهداشتى یا اخلاقى مى باشد.

در اینجا بحث مهمى پیش مى آید که: منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ یعنى کدام روز است که این «چهار جهت» در آن جمع شده، هم کافران در آن مأیوس شده اند، و هم دین کامل شده، هم نعمت خدا تکامل یافته، هم خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهائى مردم جهان پذیرفته است. در این مورد، در میان مفسران سخن بسیار است، ولى آنچه جاى شک نیست این است که: چنین روزى باید روز بسیار مهمى در تاریخ زندگى پیامبر (صلى الله علیه وآله) باشد، نه یک روز ساده و عادى و معمولى; زیرا این همه اهمیت براى یک روز عادى معنى ندارد. لذا در پاره اى از روایات آمده است: بعضى از یهود و نصارى با شنیدن این آیه، گفتند: اگر چنین آیه اى در کتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار مى دادیم اکنون باید از روى قرائن، نشانه ها و تاریخ نزول این آیه، و این سوره و تاریخ زندگانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و روایاتى که از منابع مختلف اسلامى به دست ما رسیده، این روز مهم را پیدا کنیم: 1 ـ آیا منظور روزى است که احکام بالا درباره گوشت هاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعاً چنین نیست; زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است; زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده، به دلیل این که: در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد مى کنیم، علاوه بر این نزول این احکام سبب یأس کفار نمى شود، چیزى که سبب یأس کفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است. و به عبارت دیگر، نزول این احکام و مانند آن تأثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و این که گوشت هائى حلال یا حرام باشد، آنها حساسیتى روى آن ندارند. 2 ـ آیا منظور از آن «روز عرفه» در آخرین حج پیامبر(صلى الله علیه وآله) است؟! (همان طور که جمعى از مفسران احتمال داده اند). پاسخ این سؤال نیز منفى است; زیرا نشانه هاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمى کند; چرا که حادثه خاصى که باعث یأس کفار بشود در آن روز واقع نشده، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» بودند. و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همان طور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود. 3 ـ و آیا مراد «روز فتح مکّه» است (چنان که بعضى احتمال داده اند) با این که تاریخ نزول این سوره مدت ها بعد از فتح «مکّه» بوده است؟! 4 ـ و یا منظور روز «نزول آیات سوره برائت» است، که آن هم مدت ها قبل از نزول این سوره، بوده است؟! 5 و 6 ـ و از همه عجیب تر احتمالى است که بعضى دیگر داده اند که: این روز، روز ظهور اسلام ، یا بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، با این که آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سال هاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است. بنابراین، هیچ یک از احتمالات ششگانه فوق با محتویات آیه سازگار نیست. در اینجا احتمال دیگرى نیز هست که تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده اند و روایات متعددى آن را تأیید مى کند، و با محتویات آیه کاملاً سازگار است و آن این که: منظور «روز غدیر خم» است، روزى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) امیر مؤمنان على(علیه السلام) را رسماً براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یأس فرو رفتند; زیرا انتظار داشتند آئین اسلام قائم به شخص باشد، با از میان رفتن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجاً برچیده شود. اما هنگامى که مشاهده کردند، مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، در میان مسلمانان، بى نظیر بود، به عنوان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله)انتخاب شد، و از مردم براى او بیعت گرفت، یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام، آنها را فرا گرفت و فهمیدند آئینى است ریشه دار و پایدار. در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهائى خود رسید; زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهائى نمى رسید. آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على (علیه السلام) براى آینده مردم کمال یافت. و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش، به عنوان آئین نهائى از طرف خداوند پذیرفته شد (بنابراین جهات چهارگانه در آن جمع بوده).

علاوه بر این، قرائن زیر نیز این تفسیر را تأیید مى کند: الف ـ جالب توجه این که در تفسیر «فخر رازى» و تفسیر «روح المعانى» و تفسیر «المنار» در ذیل این آیه نقل شده است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد و با توجه به این که وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) در روایات اهل تسنن، و حتى در بعضى از روایات شیعه (مانند آنچه «کلینى» در کتاب معروف «کافى» نقل کرده است) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده ، چنین نتیجه مى گیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذى الحجه بوده است ب ـ در روایات فراوانى که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده، صریحاً این مطلب آمده است که: آیه شریفه فوق، در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على(علیه السلام) نازل گردید، از جمله: 1 ـ دانشمند معروف سنّى «ابن جریر طبرى» در کتاب «ولایت» از «زید بن ارقم» صحابى معروف، نقل مى کند که: این آیه در روز «غدیر خم» درباره على(علیه السلام)نازل گردید. 2 ـ «حافظ ابو نعیم اصفهانى» در کتاب «ما نزل من القرآن فى عَلىّ (علیه السلام) » از «ابو سعید خدرى» (صحابى معروف) نقل کرده که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در غدیر خم، على(علیه السلام) را به عنوان ولایت، به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا این که آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...» نازل شد. در این موقع پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى اِکْمالِ الدِّیْنِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رَضِىَ الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ بِالْوِلایَةِ لِعَلِىٍّ(علیه السلام) مِنْ بَعْدِى، ثُمَّ قالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: «اللّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على(علیه السلام) بعد از من، سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم على(علیه السلام)مولاى او است، خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر کس او را یارى کند یارى کن، و هر کس دست از یاریش بر دارد دست از یارى او بردار». 3 ـ «خطیب بغدادى»، در تاریخ خود از «ابو هریره» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نقل کرده که: بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت على(علیه السلام) و گفتار عمر بن خطاب: «بَخٍّ بَخٍّ یَا بْنَ أَبِى طالِب أَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُسْلِم» آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِیْنُکُمْ» نازل گردید در کتاب نفیس «الغدیر» علاوه بر روایات سه گانه فوق، سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است. در کتاب «احقاق الحق» ، از جلد دوم تفسیر «ابن کثیر»، صفحه 14 و از «مناقب خوارزمى» ، صفحه 47 نزول این آیه را درباره داستان غدیر از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده است در تفسیر «برهان» و «نور الثقلین» نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه درباره على(علیه السلام) یا روز «غدیر خم» نازل گردیده، که نقل همه آنها نیازمند به رساله جداگانه است مرحوم «علامه سیّد شرف الدین» در کتاب «المراجعات» چنین مى گوید: «نزول این آیه را در روز غدیر در روایات صحیحى که از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده، ذکر گردیده و اهل سنت، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر(صلى الله علیه وآله)در این زمینه نقل کرده اند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد» از آنچه در بالا گفتیم روشن مى شود: اخبارى که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده، در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضى اسناد آن، آنها را نادیده گرفت. بلکه اخبارى است که اگر متواتر نباشد لااقل مستفیض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند: «آلوسى» در تفسیر «روح المعانى» تنها با تضعیف سند یکى از این اخبار کوشیده اند بقیه را به دست فراموشى بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش دیده اند، مجعول و نادرست قلمداد کنند. و یا مانند نویسنده تفسیر «المنار» با تفسیر ساده اى از آیه گذشته، بدون این که کمترین اشاره اى به این روایات کند، شاید خود را در بن بست دیده که اگر بخواهد روایات را ذکر کرده و تضعیف کند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول کند بر خلاف مذاق او است!

نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که: قرآن در سوره «نور» آیه 55 چنین مى گوید: وَعَدَ اللّهُ الَّذِیْنَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِیْنَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً...: «خداوند به آنهائى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنانرا چنین کرد، و نیز وعده داده آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند، و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد». در این آیه خداوند مى فرماید: آئینى را که براى آنها «پسندیده» در روى زمین مستقر مى سازد. با توجه به این که: سوره «نور» قبل از سوره «مائده» نازل شده است، و با توجه به جمله «رَضِیْتُ لَکُمُ الاِسْلامُ دِیْناً» که در آیه مورد بحث، درباره ولایت على(علیه السلام)نازل شده، چنین نتیجه مى گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه دار خواهد شد که با «ولایت» توأم باشد; زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است. و به عبارت روشن تر، اسلام در صورتى عالمگیر مى شود که از مسأله ولایت اهل بیت(علیهم السلام) جدا نگردد. مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور» با «آیه مورد بحث» استفاده مى شود این است که: در آیه سوره «نور» سه وعده به افراد با ایمان داده شده است: نخست خلافت در روى زمین. دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار. و سوم استقرار آئینى که مورد رضایت خدا است. این سه وعده در روز «غدیر خم» با نزول آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِیْنُکُمْ...» جامه عمل به خود پوشید; زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على(علیه السلام) به جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نصب شد و به مضمون جمله « الیَوْمَ یَئِسُ الَّذِیْنَ کَفَرُوا مِنْ دِیْنِکُمْ » مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون «وَ رَضِیْتُ لَکُمُ الاِسْلامُ دِیْناً» آئین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت. البته این تفسیر، با روایاتى که مى گوید آیه سوره «نور» در شأن مهدى(علیه السلام)نازل شده ، منافات ندارد; زیرا «آمَنُوا مِنْکُمْ...» داراى معنى وسیعى است که یک نمونه آن در روز «غدیر خم» انجام یافت و سپس در یک مقیاس وسیع تر و عمومى تر در زمان قیام مهدى(علیه السلام) انجام خواهد یافت. بنابراین، کلمه «الارض» در آیه، به معنى همه کره زمین نیست، بلکه معنى وسیعى دارد که هم ممکن است بر تمام کره زمین گفته شود، و هم به قسمتى از آن، چنان که از موارد استعمال آن در قرآن نیز استفاده مى شود که: گاهى بر قسمتى از زمین اطلاق شده و گاهى بر تمام زمین (دقت کنید).

تنها سؤالى که در مورد آیه باقى مى ماند این است که: اوّلاً ـ طبق اسناد فوق، و اسنادى که در ذیل آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ» خواهد آمد هر دو مربوط به جریان «غدیر» است، پس چرا در قرآن میان آن دو فاصله افتاده؟! یکى آیه 3 سوره «مائده» و دیگرى آیه 67 همین سوره است. ثانیاً ـ این قسمت از آیه که مربوط به جریان «غدیر» است، ضمیمه به مطالبى شده که درباره گوشت هاى حلال و حرام است و تناسب چندانى میان این دو به نظر نمى رسد در پاسخ باید گفت: اوّلاً ـ مى دانیم آیات قرآن، و همچنین سوره هاى آن، بر طبق تاریخِ نزول، جمع آورى نشده است، بلکه بسیارى از سوره هائى که در «مدینه» نازل شده مشتمل بر آیاتى است که در «مکّه» نازل گردیده و به عکس آیات مدنى را در لابلاى سوره هاى مکّى مشاهده مى کنیم. با توجه به این حقیقت، جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر (صلى الله علیه وآله)بوده است). آرى، اگر آیات بر طبق تاریخ نزول جمع آورى شده بود جاى این ایراد بود. ثانیاً ـ ممکن است قرار دادن آیه مربوط به «غدیر» در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد; زیرا بسیار مى شود براى محفوظ ماندن یک شىء نفیس آن را با مطالب ساده اى مى آمیزند تا کمتر جلب توجه کند (دقت کنید). حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عمل آمد، تا آنجا که حتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را (العیاذ بالله) متهم به هذیان و بیمارى! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده 2 شاهد گویائى است بر این که بعضى از افراد حساسیت خاصى در مسأله خلافت و جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند و براى انکار آن حدّ و مرزى قائل نبودند! آیا چنین شرائطى ایجاب نمى کرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیش بینى هائى بشود؟ و با مطالب ساده اى آمیخته گردد که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را بکند؟! از این گذشته ـ همان طور که دانستیم ـ اسناد مربوط به نزول آیه «الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ» درباره «غدیر» و مسأله جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود. بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است، و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۴

۴یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ

ترجمه
۴ ـ از تو سؤال مى کنند چه چیزهایى براى آنها حلال شده است؟ بگو: «آنچه پاکیزه است، براى شما حلال گردیده; و (نیز) صید حیوانات شکارى و سگ هاى تربیت یافته که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید، پس از آنچه این حیوانات براى شما (صید مى کنند و) نگاه مى دارند، بخورید; و نام خدا را بر آن ببرید; و از (معصیت) خدا بپرهیزید که خداوند سریع الحساب است»!

شان نزول
درباره آیه فوق شأن نزول هائى ذکر کرده اند که مناسب تر از همه این است: «زَیْد الخیر» و «عدىّ بن حاتم» که دو نفر از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، خدمتش رسیده، عرض کردند: ما جمعیتى هستیم که با سگ ها و بازهاى شکارى صید مى کنیم، سگ هاى شکارى ما حیوانات وحشى حلال گوشت را مى گیرند، بعضى از آنها زنده به دست ما مى رسد، آن را سر مى بریم، ولى بعضى از آنها به وسیله سگ ها کشته مى شوند، و ما فرصت ذبح آنها را پیدا نمى کنیم و با این که مى دانیم خدا گوشت مردار را بر ما حرام کرده، تکلیف ما چیست؟ آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر
به دنبال احکامى که درباره گوشت هاى حلال و حرام در دو آیه گذشته بیان شد، در این آیه نیز، به قسمت دیگرى از آنها اشاره کرده و به عنوان پاسخ سؤالى که در این زمینه مطرح شده است، چنین مى فرماید: «از تو درباره غذاهاى حلال سؤال مى کنند» (یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ). پس از آن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: نخست به آنها بگوید: «هر چیز پاکیزه اى براى شما حلال شده» (قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ). یعنى تمام آنچه را اسلام تحریم کرده در زمره «خبائث» و ناپاک ها است و هیچ گاه قوانین الهى، موجود پاکیزه اى که طبعاً براى استفاده و انتفاع بشر آفریده شده، تحریم نکرده است و دستگاه «تشریع» در همه جا هماهنگ دستگاه «تکوین» است. آنگاه به سراغ صیدها رفته، مى گوید: «صید حیوانات شکارى که تحت تعلیم شما قرار گرفته اند، یعنى از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها آموخته اید، براى شما حلال است» (وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ) «جوارح» در اصل، از ماده «جرح» گرفته شده که گاهى به معنى «کسب» و گاهى به معنى «زخم» است، و به همین دلیل به حیوانات صیاد، اعم از پرندگان و غیر پرندگان «جارحه» گفته مى شود، که جمع آن «جوارح» است. یعنى حیوانى که به صید خود زخم وارد مى کند، و یا حیوانى که براى صاحب خود کسب مى نماید. و اگر به اعضاى بدن جوارح گفته مى شود، به خاطر آن است که انسان به وسیله آنها کارى انجام مى دهد و اکتسابى مى کند. و به این ترتیب ، جمله «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ» تمام حیواناتى را که براى شکار کردن تربیت مى شوند، شامل مى شود، ولى قید «مُکَلِّبِین» که به معنى تربیت کنندگان سگ هاى شکارى است و از ماده «کلب» به معنى سگ گرفته شده است، آن را اختصاص به سگ هاى شکارى مى دهد. و به همین دلیل، صید کردن با غیر سگ هاى شکارى مانند: صید به وسیله بازهاى شکارى و امثال آن را شامل نمى شود. لذا در فقه شیعه صید «تنها» به وسیله سگ هاى شکارى مجاز است، اگر چه جمعى از مفسران و دانشمندان اهل تسنن، همه را مجاز مى دانند و قید «مُکَلِّبِین» را به معنى وسیعى تفسیر کرده اند که اختصاصى به سگ ها ندارد. ولى همان طور که گفتیم ماده اصلى این لغت مفهوم آن را مخصوص به تربیت سگ هاى شکارى مى کند. البته اگر حیوانات شکارى دیگر صیدى را از پاى در آورند، ولى قبل از آن که بمیرد، با آداب شرعى ذبح کنیم حلال است. ضمناً جمله «تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ» اشاره به چند مطلب مى کند: نخست این که: باید تعلیم این گونه حیوانات استمرار یابد و اگر تعلیم خود را فراموش کنند و همانند یک سگ ولگرد حیوانى را بدرند، گوشت آن صید، حلال نخواهد بود (چون فعل «تُعَلِّمُونَهُنَّ» مضارع است و مضارع دلالت بر استمرار دارد). دیگر این که: باید تعلیم و تربیت سگ مطابق اصول صحیحى باشد که با مفهوم «مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ» سازگار باشد. سوّم این که: سرچشمه همه علوم هر چند ساده و کوچک باشد از ناحیه خدا است و ما بدون تعلیم او علمى نداریم. ضمناً باید توجه داشت، منظور از تعلیم سگ هاى شکارى این است: چنان تربیت شوند که به فرمان صاحبان خود حرکت کنند و به فرمانشان باز گردند. ذکر این نکته نیز لازم است، حیوانى را که سگ ها شکار مى کنند، اگر زنده به دست آید، باید طبق آداب اسلامى ذبح شود، ولى اگر پیش از آن که به آن برسند جان دهد، حلال است، اگر چه ذبح نشده باشد. سپس در ذیل آیه به دو شرط دیگر از شرائط حلیت چنین صیدى اشاره کرده، مى فرماید: «از صیدى که سگ هاى شکارى براى شما نگاه داشته اند بخورید» (فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ). بنابراین، اگر سگ هاى شکارى عادت داشته باشند قسمتى از صید خود را بخورند و قسمتى را واگذارند، چنان صیدى حلال نیست و داخل در جمله «وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ» که در آیه قبل گذشت مى باشد، و در حقیقت چنین سگى نه تعلیم یافته است و نه آنچه را که نگاه داشته مصداق «عَلَیْکُم» (براى شما) مى باشد، بلکه براى خود صید کرده است (ولى بعضى از فقهاء این موضوع را به استناد روایاتى که در منابع حدیث آمده شرط ندانسته اند که تفصیل آن در فقه آمده است). خلاصه این که: باید آنها آن چنان تربیت شوند که صید خود را نخورند. دیگر این که: به هنگامى که سگ شکارى رها مى شود، «نام خدا را ببرید» (وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ). و در پایان براى رعایت تمام این دستورات، مى فرماید: «از خدا بپرهیزید; زیرا خداوند، سریع الحساب است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ).

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۵

۵الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرین

ترجمه
َ ۵ ـ امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده; و (همچنین) طعام اهل کتاب، براى شما حلال است; و طعام شما براى آنها حلال; و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان، و زنان پاکدامن از اهل کتاب، حلالند; هنگامى که مهر آنها را بپردازید و پاکدامن باشید; نه زناکار، و نه دوست پنهانى و نامشروع گیرید. و کسى که انکار کند آنچه را باید به آن ایمان بیاورد، اعمال او تباه مى گردد; و در سراى دیگر، از زیانکاران خواهد بود.

تفسیر
در این آیه که مکمّل آیات قبل است، نخست مى فرماید: «امروز آنچه پاکیزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است» (الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ). در این که: منظور از «الیوم» (امروز) چیست؟ به عقیده جمعى از مفسران روز «عرفه» و به عقیده بعضى بعد از «فتح خیبر» است. ولى بعید نیست همان روز «غدیر خم» و پیروزى کامل اسلام بر کفار بوده باشد، چنان که اشاره خواهد شد . و منظور از ذکر حلال بودن «طیّبات» در اینجا با این که قبل از این روز هم حلال بوده، این است که مقدمه اى براى ذکر «حکم طعام اهل کتاب» باشد. اما این که: منظور از «طعام اهل کتاب» که در این آیه حلال شمرده شده است، چیست؟ بیشتر مفسران و دانشمندان اهل سنت، معتقدند: هر نوع طعامى را شامل مى شود، خواه گوشت حیواناتى باشد که به دست خود آنها ذبح شده و یا غیر آن. ولى اکثریت قاطع مفسران و فقهاى شیعه بر این عقیده اند که: منظور از آن غیر از گوشت هائى است که ذبیحه آنها باشد، تنها عده کمى از دانشمندان شیعه پیرو نظریه اولند. روایات متعددى که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده این مطلب را تأکید مى کند که منظور از طعام در این آیه، غیر ذبیحه هاى اهل کتاب است. در تفسیر «على بن ابراهیم» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که درباره آیه فوق چنین فرمود: عَنى بِطَعامِهِمْ هاهُنَا الْحُبُوبَ وَ الْفاکِهَةَ غَیْرَ الذَّبائِحِ الَّتِى یَذْبَحُونَ فَاِنَّهُمْ لایَذْکُروُنَ اسْمَ اللّهِ عَلَیْها: «منظور از طعام اهل کتاب، حبوبات و میوه ها است، نه ذبیحه هاى آنها; زیرا آنها هنگام ذبح نام خدا را نمى برند» دقت در روایات متعدد دیگرى که در جلد 16 «وسائل الشیعه» در باب 51 از «ابواب اطعمه و اشربه»، صفحه 371 مذکور است، و دقت در آیات گذشته نشان مى دهد که تفسیر دوم (تفسیر طعام به غیر ذبیحه) به حقیقت نزدیک تر است; زیرا همان طور که امام صادق(علیه السلام) در روایت فوق اشاره فرموده، اهل کتاب غالب شرائط ذبح اسلامى را رعایت نمى کنند، نه نام خدا را مى برند و نه رو به سوى قبله حیوان را ذبح مى کنند، همچنین پایبند به رعایت سایر شرائط نیستند، چگونه ممکن است در آیات قبل، چنین حیوانى صریحاً تحریم شده باشد و در این آیه حلال شمرده شود؟ بعد از بیان حلیّت طعام اهل کتاب، درباره ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مى گوید، مى فرماید: «زنان پاک دامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مى توانید با آنها ازدواج کنید به شرط این که مهر آنها را بپردازید» (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ). «و به شرط این که از طریق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشکار، و نه به صورت انتخاب دوست پنهانى» (مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان) در حقیقت این قسمت از آیه محدودیت هائى را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده، تقلیل مى دهد و ازدواج آنها با زنان اهل کتاب را با شرائطى تجویز مى نماید. اما این که: آیا ازدواج با اهل کتاب به هر صورت، خواه ازدواج دائم باشد یا موقت، مجاز است و یا منحصراً ازدواج موقت جائز است، در میان فقهاى اسلام بحث و گفتگو است. دانشمندان اهل تسنن فرقى میان این دو نوع ازدواج نمى گذارند و معتقدند آیه فوق تعمیم دارد، ولى در میان فقهاى شیعه جمعى معتقدند: آیه منحصراً ازدواج موقت را بیان مى کند و بعضى از روایات رسیده از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نیز این نظر را تأیید مى نماید قرائنى در آیه موجود است که ممکن است شاهد این قول باشد: نخست این که مى فرماید: اِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ: «به شرط این که اجر آنها را بپردازید» درست است که کلمه «اجر»، هم در مورد «مهر عقد دائم» و هم در مورد «مهر ازدواج موقت» گفته مى شود، ولى بیشتر در مورد ازدواج موقت ذکر مى گردد، یعنى با آن تناسب بیشترى دارد. و دیگر این که: تعبیر به غَیْرَ مُسافِحِیْنَ وَ لا مُتَّخِذى أَخْدان: «به شرط این که از راه زنا و گرفتن دوست پنهانى نامشروع وارد نشوید» نیز با ازدواج موقت متناسب تر است، چه این که ازدواج دائم هیچگونه شباهتى با مسأله زنا یا انتخاب دوست پنهانى نامشروع ندارد، که از آن نهى شود، ولى گاهى افراد نادان و بى خبر، ازدواج موقت را با زنا یا انتخاب دوست پنهانى اشتباه مى کنند. و از همه گذشته این تعبیرات عیناً در آیه 25 سوره «نساء» دیده مى شود و مى دانیم آن آیه درباره ازدواج موقت است.

با این همه جمعى دیگر از فقهاء ازدواج با اهل کتاب را مطلقاً مجاز مى دانند و قرائن فوق را براى تخصیص آیه کافى نمى بینند و به بعضى از روایات نیز در این زمینه استدلال مى کنند (که شرح بیشتر در این باره باید در کتاب فقهى مطالعه شود). ناگفته نماند در دنیاى امروز که بسیارى از رسوم جاهلى در اشکال مختلف زنده شده است نیز این تفکر به وجود آمده که: انتخاب دوست زن یا مرد براى افراد مجرد بى مانع است نه تنها به شکل پنهانى، آن گونه که در زمان جاهلیت قبل از اسلام وجود داشت، بلکه به شکل آشکار نیز هم! در حقیقت دنیاى امروز در آلودگى و بى بند و بارى جنسى از زمان جاهلیت پا را فراتر نهاده; زیرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مى دانستند، اینها آشکارش را نیز بى مانع مى دانند و حتى با نهایت وقاحت به آن افتخار مى کنند. این رسم ننگین که یک فحشاى آشکار و رسوا محسوب مى شود از سوغات هاى شومى است که از غرب به شرق انتقال یافته و سرچشمه بسیارى از بدبختى ها و جنایات شده است. ذکر این نکته نیز لازم است که در مورد طعام اهل کتاب، هم اجازه داده شده که از طعام آنها خورده شود (به شرائطى که ذکر شد) و هم به آنها اطعام شود، اما در مورد ازدواج، تنها گرفتن زن از آنان تجویز شده، ولى زنان مسلمان به هیچ وجه مجاز نیستند با مردان اهل کتاب ازدواج کنند، چنان که ظاهر آیه نیز چنین اقتضا مى کند (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ) ، و فلسفه آن ناگفته پیدا است; زیرا زنان به خاطر آن که عواطف رقیق ترى دارند زودتر ممکن است عقیده همسران خود را بپذیرند تا مردان! و از آنجا که تسهیلات فوق، درباره معاشرت با اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها ممکن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گیرد، و آگاهانه یا غیر آگاهانه به سوى آنها کشیده شوند، در پایان آیه به مسلمانان هشدار داده، مى فرماید: «کسى که نسبت به آنچه باید به آن ایمان بیاورد، کفر بورزد و راه مؤمنان را رها کرده، در راه کافران قرار گیرد، اعمال او بر باد مى رود و در آخرت در زمره زیانکاران خواهد بود» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ). اشاره به این که: تسهیلات مزبور علاوه بر این که گشایشى در زندگى شما ایجاد مى کند، باید سبب نفوذ و توسعه اسلام در میان بیگانگان گردد، نه این که شما تحت تأثیر آنها قرار گیرید، و دست از آئین خود بر دارید که در این صورت مجازات شما بسیار سخت و سنگین خواهد بود در تفسیر این قسمت از آیه با توجه به پاره اى از روایات و شأن نزولى که نقل شده، احتمال دیگرى نیز هست و آن این که: بعضى از مسلمانان پس از نزول آیه فوق و حکم حلیت طعام اهل کتاب و زنان آنها از قبول چنین حکمى اکراه داشتند، قرآن به آنها هشدار مى دهد: اگر نسبت به چنین حکمى که از طرف خدا نازل شده اعتراضى داشته باشند و انکار کنند، اعمال آنها بر باد خواهد رفت و زیانکار خواهند بود.

نخست این که: اگر منظور از «طعام» غذاهائى غیر از گوشت باشد، اینها که قبلاً نیز حلال بوده است، آیا قبل از نزول آیه، خریدن گندم و یا حبوبات دیگر از اهل کتاب مانعى داشته؟ در حالى که مى دانیم همواره داد و ستد در میان مسلمانان و آنها وجود داشته است؟ پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته اساسى در تفسیر آیه، روشن مى شود و آن این که: آیه در زمانى نازل شده که اسلام بر «شبه جزیره عربستان» تسلط یافته و موجودیت و حضور خود را در سراسر شبه جزیره اثبات کرده است، به طورى که دشمنان اسلام از شکست مسلمین مأیوس شدند، در اینجا محدویت هائى را که قبلاً در معاشرت مسلمانان با کفار وجود داشت و به خاطر همان ها، رفت و آمد با آنان، میهمانى کردن آنها و یا میهمان شدن نزد آنان ممنوع بود، مى بایست بر طرف گردد، لذا آیه نازل شد، و اعلام داشت امروز که شما موقعیت خود را تثبیت کرده اید و از خطر آنها بیم ندارید، محدودیت هاى مربوط به معاشرت با آنان کم شده است، مى توانید به میهمانى آنها بروید و نیز مى توانید آنها را میهمان کنید و همچنین مى توانید از آنها زن بگیرید (هر کدام با شرائطى که اشاره خواهد شد). بنابراین، تنها سخن از خرید و فروش و معاملات نیست، بلکه سخن از سایر مباشرت ها است. ناگفته نماند، کسانى که اهل کتاب را پاک نمى دانند مى گویند: در صورتى مى توان با آنها هم غذا شد که غذاى آنها از قبیل غذاهاى غیر مرطوب باشد و یا در صورت مرطوب بودن با دست آنها تماس نگرفته باشد و اما آن دسته از محققان که معتقد به طهارت اهل کتاب هستند، مى گویند: هم غذا شدن با آنها در صورتى که غذایشان از گوشت هاى ذبیحه خودشان تهیه نشده باشد، و یقین به نجاست عرضى (نجس شدن با مثل شراب یا آبجو و مانند آنها) نداشته باشیم مى توان با آنها هم غذا شد. خلاصه این که: آیه فوق، در اصل، ناظر به رفع محدودیت هاى پیشین درباره معاشرت با اهل کتاب است، گواه بر آن این است که مى فرماید: «غذاى شما هم براى آنها حلال است» یعنى میهمانى کردن آنها بى مانع مى باشد، و نیز بلافاصله در آیه بعد، حکم ازدواج با زنان اهل کتاب را بیان کرده، بدیهى است حکومتى مى تواند چنین توسعه اى به اتباع خود بدهد که بر اوضاع محیط کاملاً مسلط گردد، و بیمى از دشمن نداشته باشد، چنین شرائطى در واقع در روز «غدیر خم» و به عقیده بعضى در روز «عرفه» در «حجة الوداع» یا بعد از «فتح خیبر» حاصل گشت، اگر چه روز غدیر خم از هر جهت براى این موضوع مناسب تر به نظر مى رسد.

اشکال دیگرى که در تفسیر «المنار» درباره تفسیر آیه فوق آمده است، این است که مى گوید: کلمه طعام در بسیارى از آیات قرآن به معنى هر گونه غذائى است و حتى گوشت ها را هم شامل مى شود، چگونه ممکن است در آیه فوق، محدود به حبوبات و میوه ها و مانند آن باشد، سپس مى نویسد: من این ایراد را در مجلسى که جمعى از شیعیان بودند مطرح کردم (و کسى پاسخ آن را نداشت). به عقیده ما پاسخ ایراد فوق نیز روشن است، ما انکار نمى کنیم که طعام یک مفهوم وسیع دارد، ولى آیات سابق که درباره گوشت ها بحث نموده و مخصوصاً گوشت حیواناتى را که به هنگام ذبح نام خدا بر آن نبرند تحریم کرده، این مفهوم وسیع را تخصیص مى زند و محدود به غیر گوشت مى کند، و مى دانیم هر عامى یا مطلقى قابل تخصیص و تقیید است. این را نیز مى دانیم که اهل کتاب مقید به ذکر نام خدا بر ذبیحه نیستند، از آن گذشته سایر شرائطى را هم که در «سنت» آمده است، مسلماً رعایت نمى کنند.
در کتاب «کنز العرفان» در تفسیر این آیه اشاره به اشکال دیگرى شده است که خلاصه اش این است: «طیّبات» مفهوم وسیعى دارد و به اصطلاح «عام» است، اما «طَعامَ الَّذِیْنَ أُوتُوا الْکِتابَ» خاص است و معمولاً ذکر خاص بعد از عام باید نکته اى داشته باشد که در اینجا نکته آن روشن نیست، سپس اظهار امیدوارى مى کند خداوند این مشکل علمى را براى او حل کند با توجه به آنچه در بالا ذکر شد، پاسخ این اشکال نیز معلوم مى شود که ذکر حلیت طیّبات در واقع مقدمه اى است براى بیان رفع محدودیت آمیزش با اهل کتاب، و در واقع آیه مى گوید: هر چیز پاکیزه اى براى شما حلال شمرده شده، به همین جهت طعام اهل کتاب نیز (آنجا که پاکیزه باشد) براى شما حلال است و محدودیت هائى که سابقاً در معاشرت با آنها داشته اید، در پرتو پیروزى هائى که امروز پیدا کرده اید تقلیل یافته است (دقت کنید)

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۶

۶یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون

ترجمه
َ ۶ ـ اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که براى نماز بپاخاستید صورت و دستها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید و اگر جنب باشید خود را بشوئید (غسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر باشید یا یکى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت کرده) یا با زنان تماس گرفته باشید (آمیزش جنسى کرده اید) و آب (براى غسل یا وضو) نیابید با خاک پاکى تیمم کنید و از آن بر صورت (پیشانى) و دستها بکشید، خداوند نمى خواهد مشکلى براى شما ایجاد کند بلکه مى خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید شاید شکر او را به جا آورید.

تفسیر
در این آیه، به مسأله لزوم طهارت براى انجام نماز، کیفیت وضو، قسمتى از چیزهائى که وضو را نقض مى کند و لزوم تیمم در موقع عدم وجدان آب و کیفیت تیمم و فلسفه آنها اشاره شده است. از نگاه دیگر در آیات سابق، بحث هاى گوناگونى درباره «طیّبات جسمى و مواهب مادّى» مطرح شد، در این آیه به «طیّبات روح» و آنچه باعث پاکیزگى جان انسان مى گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظه اى از احکام وضو، غسل و تیمم که موجب صفاى روح است، تشریح گردیده. نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان مى کند: «اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که براى نماز به پا خاستید 1 صورت و دست هاى خود را تا آرنج بشوئید و قسمتى از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ). گر چه در این قسمت از آیه، حدود صورت، که باید در وضو شسته شود توضیح داده نشده، ولى در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) که وضوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مشروحاً بیان کرده اند، چنین استفاده مى شود: 1 ـ حدّ صورت از طرف طول از رستنگاه مو، تا چانه و از طرف عرض فاصله میان سر انگشت وسط و سر انگشت ابهام (انگشت شست)، ذکر شده و این در حقیقت توضیح همان معنائى است که از کلمه «وجه» در عرف فهمیده مى شود; زیرا وجه، همان قسمتى است که انسان به هنگام برخورد بر دیگرى با آن «مواجه» مى شود. 2 ـ حدّ دست که باید در وضو شسته شود، «تا آرنج» ذکر شده; زیرا «مرافق» جمع «مرفق» به معنى «آرنج» است، و چون هنگامى که گفته شود: دست را بشوئید ممکن است به ذهن چنین برسد که دست ها را تا مچ بشوئید; ـ زیرا غالباً این مقدار شسته مى شود ـ براى رفع این توهّم مى فرماید: «تا آرنج بشوئید» (اِلَى الْمَرْافِقِ) . و با این توضیح روشن مى شود: کلمه «اِلى» در آیه فوق، تنها براى بیان حدّ شستن است نه کیفیت شستن، که بعضى توهّم کرده اند و چنین پنداشته اند که آیه مى گوید: باید دست ها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئید (آن چنان که در میان جمعى از اهل تسنن رائج است). این درست به آن مى ماند که: انسان به کارگرى سفارش مى کند دیوار اطاق را از کف اطاق تا یک متر، رنگ کند، بدیهى است منظور این نیست که دیوار از پائین به بالا رنگ شود، بلکه منظور این است که: این مقدار باید رنگ شود، نه بیشتر و نه کمتر. بنابراین، فقط مقدارى که از دست باید شسته شود در آیه ذکر شده، و اما کیفیت آن در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده، آمده است و آن شستن از آرنج به طرف سر انگشتان است. باید توجه داشت: «مِرفَق» هم باید در وضو شسته شود; زیرا در این گونه موارد به اصطلاح «غایت داخل در مغیّا است»، یعنى «حدّ» نیز داخل در حکم «محدود» است 3 ـ کلمه «ب» در «بِرُؤُوسِکُم» طبق صریح بعضى از روایات و تصریح بعضى از اهل لغت به معنى «تبعیض» مى باشد، یعنى «قسمتى» از سر را مسح کنید که در روایات ما محل آن به یک چهارم پیش سر، محدود شده، و باید قسمتى از این یک چهارم هر چند کم باشد با دست مسح کرد، بنابراین آنچه در میان بعضى از طوائف اهل تسنن معمول است که تمام سر و حتى گوش ها را مسح مى کنند، با مفهوم آیه سازگار نمى باشد. 4 ـ قرار گرفتن «أَرْجُلَکُم» در کنار «رُؤُوسِکُم» گواه بر این است که پاها نیز باید مسح شود نه این که: آن را بشویند (و اگر ملاحظه مى کنیم «أَرْجُلَکُم» به فتح لام قرائت شده، به خاطر آن است که عطف بر محل «بِرُؤُوسِکُم» است، نه عطف بر «وُجُوهِکُم» ) 5 ـ «کَعْب»، در لغت به معنى برآمدگى پشت پاها و هم به معنى مَفْصَل یعنى نقطه اى که استخوان ساق پا با استخوان کف پا مربوط مى شود: آمده است پس از آن، به توضیح حکم غسل پرداخته، چنین مى فرماید: «و اگر جنب باشید غسل کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا). روشن است: مراد از جمله «فَاطَّهَّرُوا» شستن تمام بدن مى باشد; زیرا اگر شستن عضو خاصى لازم بود مى بایست نام آن برده شود، بنابراین هنگامى که مى گوید خود را شستشو دهید، مفهومش شستشوى تمام بدن است، نظیر این در سوره «نساء» آیه 43 نیز آمده است که مى گوید: «حَتّى تَغْتَسِلُوا» .

«جُنُب» ـ همان طور که در جلد سوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 43 سوره «نساء» اشاره کرده ایم ـ «مصدرى» است که به معنى «اسم فاعل» آمده، و در اصل به معنى «دور شونده» است; زیرا ریشه اصلى آن «جنابت» به معنى «بُعد» و دورى است، و اگر شخص «جُنُب» به این عنوان نامیده مى شود به خاطر آن است که باید در آن حال، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى کند، و این کلمه (جُنُب) هم بر مفرد و هم بر جمع، هم بر مذکر و هم بر مؤنث اطلاق مى شود. اطلاق «جار جنب» بر همسایه دور، به همین مناسبت است. ضمناً ممکن است از این که قرآن مى گوید: به هنگام نماز اگر جُنُب هستید غسل کنید استفاده شود که: غسل جنابت جانشین وضو نیز مى شود. آنگاه به بیان حکم تیمم پرداخته، مى فرماید: «و اگر از خواب برخاسته اید، قصد نماز دارید و بیمار یا مسافر باشید، و یا اگر از قضاى حاجت برگشته اید و یا آمیزش جنسى با زنان کرده اید و دسترسى به آب ندارید، با خاک پاکى تیمم کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً). باید توجه داشت جمله ـ «أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ» و جمله «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» ـ همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم ـ عطف بر آغاز آیه، یعنى جمله «اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلوةِ» است، در حقیقت در آغاز آیه اشاره به مسأله خواب شده و در ذیل آیه اشاره به دو قسمت دیگر از موجبات وضو یا غسل گردیده است. و اگر این دو جمله را عطف به «عَلى سَفَر» بگیریم، بدین گونه: یعنى «هرگاه پس از خواب خواستید نماز بخوانید، یا پس از بیدارى مریض بودید و خواستید نماز بخوانید و یا در سفر بودید و خواستید نماز بخوانید، یا از قضاى حاجت برگشته اید و خواستید نماز بخوانید و یا با زنان آمیزش جنسى داشته اید و خواستید نماز بخوانید و آب براى وضو و یا غسل در اختیار نداشتید، تیمم کنید». اگر جملات را این گونه به یکدیگر عطف کنیم، دو اشکال در آیه تولید خواهد شد: نخست این که: از قضاى حاجت برگشتن نمى تواند نقطه مقابل مرض یا مسافرت باشد، و لذا مجبوریم «أَو» را به معنى «واو» بگیریم (همان طور که جمعى از مفسرین گفته اند) و این کاملاً بر خلاف ظاهر است. به علاوه، ذکر خصوص قضاء حاجت از میان موجبات وضو، بدون دلیل خواهد بود، اما اگر آن طور که گفتیم، آیه را تفسیر کنیم هیچ یک از این دو اشکال متوجه نخواهد شد (دقت کنید) (اگر چه ما هم مانند بسیارى از مفسران در جلد سوم، ذیل آیه 43 «نساء»، «أَوْ» را به معنى «واو» ذکر کردیم، ولى آنچه در اینجا گفته شد به نظر نزدیک تر مى باشد). موضوع دیگر این که: در این آیه مسأله جنابت دو بار ذکر شده، که ممکن است براى تأکید باشد و نیز ممکن است کلمه «جنب» به معنى جنابت و احتلام در خواب، و «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» کنایه از جنابت به وسیله آمیزش جنسى باشد. و اگر قیام در آیه را به معنى برخاستن از خواب تفسیر کنیم (همان طور که در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده و در خود آیه نیز قرینه اى بر آن وجود دارد) گواه بر این معنى خواهد بود (دقت کنید). سپس طرز تیمم را اجمالاً بیان کرده، مى گوید: «به وسیله آن صورت و دست هاى خود را مسح کنید» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ). روشن است: منظور این نیست که چیزى از خاک بر دارند و به صورت و دست بکشند، بلکه منظور این است: پس از زدن دست بر خاک پاک، صورت و دست ها را مسح کنند، ولى بعضى از فقها به خاطر کلمه «مِنْهُ» گفته اند: باید حد اقل غبارى هر چند مختصر، به دست بچسبد در پایان آیه، براى این که روشن شود هیچگونه سختگیرى در دستورات گذشته در کار نبوده، بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهى تشریع شده است، مى فرماید: «خداوند نمى خواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه مى خواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمت هاى او را بگوئید» (ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ). در حقیقت جمله هاى فوق، بار دیگر این واقعیت را تأکید مى کند که: تمام دستورهاى الهى و برنامه هاى اسلامى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده، و به هیچ وجه هدف دیگرى در کار نبوده است، خداوند مى خواهد با این دستورها هم طهارت معنوى، و هم جسمانى براى مردم فراهم شود.

بسیارى از دانشمندان لغت براى «صَعِید» دو معنى ذکر کرده اند: یکى خاک و دیگرى تمام چیزهائى که سطح کره زمین را پوشانیده، اعم از خاک، ریگ، سنگ و غیره، و همین موضوع باعث اختلافِ نظر فقهاء در چیزى که تیمم بر آن جایز است شده، که: آیا فقط تیمم بر خاک جایز است؟ و یا سنگ و شن و مانند آن نیز کفایت مى کند؟ ولى با توجه به ریشه لغوى کلمه «صَعِید» که همان «صعود و بالا قرار گرفتن» مى باشد، معنى دوم به ذهن نزدیک تر است. «طَیِّب» به چیزهائى گفته مى شود که با طبع آدمى موافق باشد و در قرآن به بسیارى از موضوعات، اطلاق شده است (اَلْبَلَدُ الطَّیِّب ـ مساکن طیّبة ـ ریح طیّب ـ حیاة طیّبة و...) و هر چیز پاکیزه را نیز «طیّب» مى گویند; زیرا طبع آدمى ذاتاً از اشیاء ناپاک متنفر است. و از اینجا روشن مى شود که: خاکِ تیمم باید کاملاً پاک و پاکیزه باشد. مخصوصاً در روایاتى که از پیشوایان اسلام به ما رسیده، روى این موضوع کراراً تکیه شده است، در روایتى چنین مى خوانیم: نَهى أَمِیْرُ الْمُؤْمِنِیْنَ أَنْ یَتَیَمَّمَ الرَّجُلُ بِتُراب مِنْ أَثَرِ الطَّرِیْقِ: «على(علیه السلام) از تیمم کردن بر خاک هاى آلوده که در جاده ها است نهى فرمود» قابل توجه این که: تیمم اگر چه در قرآن و حدیث به معنى همین وظیفه مخصوص اسلامى است، ولى در لغت، به معنى «قصد کردن» است، در حقیقت قرآن مى گوید: به هنگامى که مى خواهید تیمم کنید باید تصمیم بگیرید قطعه زمین پاکى را از میان قطعات مختلف زمین انتخاب نموده و بر آن تیمم کنید. قطعه اى که طبق مفهوم «صعید» که از ماده «صعود» است، روى زمین قرار گرفته، و در معرض ریزش باران ها و تابش آفتاب و وزش باد باشد. روشن است چنین خاکى که زیر دست و پا نبوده و داراى این صفات است، نه تنها استفاده از آن بر خلاف بهداشت نیست، بلکه همان طور که در جلد سوم ذیل آیه 43 سوره «نساء» شرح دادیم، طبق گواهى دانشمندان، اثر میکروب کشى قابل ملاحظه اى دارد!
درباره فلسفه «تیمم» در جلد سوم، ذیل آیه 43 سوره «نساء» ، به طور فشرده به اندازه کافى بحث شد، اما درباره فلسفه «وضو»، شک نیست که وضو ـ نیز مانند تیمم ـ داراى دو فایده روشن است: فایده بهداشتى و فایده اخلاقى و معنوى. از نظر بهداشتى ، شستن صورت و دست ها آن هم پنج بار و یا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اى در نظافت بدن دارد، به خصوص که این دو قسمت، با خوردن و آشامیدن ارتباط تام دارند، و مسح کردن سر و پشت پاها که شرط آن رسیدن آب به موها یا پوست تن است، سبب مى شود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم، و همان طور که در فلسفه غسل اشاره خواهیم کرد، تماس آب با پوست بدن، اثر خاصى در تعادل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دارد. و از نظر اخلاقى و معنوى ، چون با قصد قربت و براى خدا انجام مى شود اثر تربیتى دارد، مخصوصاً که مفهوم کنائى آن این است: «از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم» و این مؤید فلسفه اخلاقى و معنوى آن است. در روایتى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم: اِنَّما أُمِرَ بِالْوُضُوءِ وَ بُدِءَ بِهِ لاَِنْ یَکُونَ الْعَبْدُ طاهِراً اِذا قامَ بَیْنَ یَدَىِ الْجَبّارِ، عِنْدَ مُناجاتِهِ اِیّاهُ، مُطِیْعاً لَهُ فِیْما أَمَرَهُ، نَقِیّاً مِنَ الأَدْناسِ وَ النَّجاسَةِ، مَعَ ما فِیْهِ مِنْ ذَهابِ الْکَسَلِ، وَ طَرْدِ النُّعاسِ وَ تَزْکِیَةِ الْفُؤادِ لِلْقِیامِ بَیْنَ یَدَىِ الْجَبّارِ: «براى این دستور به وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است که بندگان هنگامى که در پیشگاه خدا مى ایستند و با او مناجات مى کنند، پاک باشند، و دستورات او را به کار بندند، از آلودگى ها و نجاست ها بر کنار شوند، علاوه بر این وضو سبب مى شود که: آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب براى قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یابد» از توضیحاتى که درباره فلسفه غسل خواهیم گفت، فلسفه وضو نیز روشن تر مى شود.

بعضى مى پرسند: چرا اسلام دستور مى دهد: به هنگام جُنُب شدن تمام بدن را بشویند در حالى که فقط عضو معینى آلوده مى شود؟ و آیا میان بول کردن و خارج شدن مَنِى تفاوتى هست که در یکى فقط محل را باید شست و در دیگرى تمام بدن را؟ این سؤال یک پاسخ اجمالى دارد، و یک پاسخ مشروح: پاسخ اجمالى آن این است که: خارج شدن منى از انسان، یک عمل موضعى نیست (مانند بول و سایر زوائد) به دلیل این که اثر آن در تمام بدن آشکار مى گردد، و تمام سلول هاى تن به دنبال خروج آن در یک حالت سستى مخصوص فرو مى روند، و این خود نشانه تأثیر آن روى تمام اجزاء بدن است. توضیح این که: طبق تحقیقات دانشمندان، در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد که تمام فعالیت هاى بدن را کنترل مى کنند «اعصاب سمپاتیک» و «اعصاب پاراسمپاتیک»، این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاه ها و جهازات داخلى و خارجى گسترده اند، وظیفه «اعصاب سمپاتیک» «تند کردن» و به فعالیت واداشتن دستگاه هاى مختلف بدن است، و وظیفه «اعصاب پاراسمپاتیک» «کند کردن» فعالیت آنهاست، در واقع یکى نقش «گاز» اتومبیل و دیگرى نقش «ترمز» را دارد، و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتى، دستگاه هاى بدن به طور متعادل کار مى کنند. گاهى جریان هائى در بدن رخ مى دهد که این تعادل را به هم مى زند، از جمله این جریان ها، مسأله «ارگاسم» (اوج لذت جنسى) است که معمولاً مقارن خروج منى صورت مى گیرد. در این موقع سلسله اعصاب «پاراسمپاتیک» (اعصاب ترمز کننده) بر اعصاب «سمپاتیک» (اعصاب محرّک) پیشى مى گیرد و تعادل به شکل منفى به هم مى خورد. این موضوع نیز ثابت شده است: از جمله امورى که مى تواند اعصاب سمپاتیک را به کار وادارد و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است و از آن جا که تأثیر «ارگاسم» روى تمام اعضاى بدن به طور محسوس دیده مى شود و تعادل این دو دسته اعصاب، در سراسر بدن به هم مى خورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسى، یا خروج منى، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات بخش آن، تعادل کامل در میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد البته فایده غسل منحصر به این نیست، بلکه غسل کردن علاوه بر این یک نوع عبادت و پرستش نیز مى باشد، که اثرات اخلاقى آن قابل انکار نیست و به همین دلیل، اگر بدن را بدون قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشویند، غسل صحیح نیست. در حقیقت به هنگام خروج منى یا آمیزش جنسى، هم روح متأثر مى شود و هم جسم، روح به سوى شهوات مادى کشیده مى شود، و جسم به سوى سستى و رکود، غسل جنابت که هم شستشوى جسم است و هم ـ به علت این که به قصد قربت انجام مى یابد ـ شستشوى جان، اثر دوگانه اى در آن واحد روى جسم و روح مى گذارد، روح را به سوى خدا و معنویت سوق مى دهد، و جسم را به سوى پاکى و نشاط و فعالیت. از همه اینها گذشته، وجوب غسل جنابت یک الزام اسلامى براى پاک نگه داشتن بدن و رعایت بهداشت، در طول زندگى است; زیرا بسیارند کسانى که از نظافت خود غافل مى شوند، ولى این حکم اسلامى آنها را وادار مى کند در فواصل مختلفى خود را شستشو دهند و بدن را پاک نگاه دارند. این موضوع، اختصاصى به مردم اعصار گذشته ندارد، در عصر و زمان ما نیز بسیارند کسانى که به علل مختلفى از نظافت و بهداشت تن غافلند. (البته این حکم، به صورت یک قانون کلّى و عمومى است، یعنى حتى کسى که تازه بدن خود را شسته نیز شامل مى شود). مجموع جهات سه گانه فوق روشن مى سازد که: چرا باید به هنگام خروج منى (در خواب یا بیدارى) و همچنین آمیزش جنسى (اگر چه منى خارج نشود) غسل کرد و تمام بدن را شست.

ضمناً باید توجه داشت: جمله ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج: «خداوند نمى خواهد تکلیف طاقت فرسائى بر دوش شما بگذارد»، گرچه در ذیل احکام مربوط به غسل و وضو و تیمم ذکر شده، اما یک قانون کلّى را بیان مى کند، که احکام الهى در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست. بنابراین، اگر مشاهده کنیم که پاره اى از تکالیف در مورد بعضى از اشخاص صورت مشقت بارى به خود مى گیرد و غیر قابل تحمل مى شود آن حکم در مورد آنها ـ به دلیل همین آیه ـ استثناء مى خورد و ساقط مى شود، مثلاً اگر روزه براى افرادى همچون پیرمردان و پیره زنان ناتوان و امثال آنها مشقت بار گردد، به دلیل همین آیه، روزه بر آنها واجب نیست. البته نباید فراموش کرد که پاره اى از دستورات، ذاتاً مشکل است، و باید به خاطر مصالح مهمى که در کار است آن مشکلات را تحمل کرد، همانند: حکم جهاد با دشمنان حق. این قانون کلّى در فقه اسلامى تحت عنوان قاعده «لاحَرَج» به عنوان یک اصل اساسى در ابواب مختلف، مورد استنادِ فقهاء مى باشد و احکام زیادى را از آن استنباط کرده اند.

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی:

https://raisi.ir/

 وسواس و عقل


عبد اللَّه به سنان گوید: به امام ششم امام صادق علیه السلام مردى را یاد آور شدم که نسبت به وضوء و نماز خود گرفتار وسواس بود و گفتم:
او مرد عاقلى است،
امام فرمود: کدام عقل را دارد که فرمانبر شیطان است، به آن حضرت گفتم: چطور فرمانبر شیطان است؟
فرمود: از او بپرس، این وسوسه‏ اى که به او دست مى‏ دهد از چیست؟ مسلماً به تو مى ‏گوید که از عمل شیطان است.

کافی

 غم آخرت و غم دنیا

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هر که بامداد کند و روز را بشب رساند و بزرگترین اندوهش دنیا باشد خداى تعالى فقر و پریشانى را جلوى چشمش نهد، و کارش را پریشان سازد، و بجز بدانچه خداوند روزى او کرده نرسد،
هر که بامداد کند و شام کند و بزرگترین اندوهش آخرت باشد، خداوند توانگرى و بى‏نیازى در دلش نهد و کارش را منظم کند.

کافی

پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله) :

خیْرُکُمْ مَنْ لَمْ یَتْرُکْ آخِرَتَهُ لِدُنْیاهُ وَلا دُنْیاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَمْ یَکُنْ کَلاًّعَلَى النّاسِ

بهترین شما کسى است که آخرت خود را براى دنیا و دنیاى خود را براى آخرت رها نکند و سربار مردم نباشد.

نهج الفصاحه ، ح 1525

 بد اخلاقی

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

خداى عز و جل از فرد بد اخلاق توبه نخواسته، عرض شد: اى رسول خدا این چگونه باشد؟ فرمود: بجهت اینکه هر گاه از گناهى توبه کند در گناه بزرگترى افتد.

کافی

دو کار که مایۀ هلاکت انسان است

حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:

إیَّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ فِیهِمَا هَلَکَ مَنْ هَلَکَ إِیَّاکَ أَنْ تُفْتِیَ النَّاسَ بِرَأْیِکَ أَوْ تَدِینَ بِمَا لَا تَعْلَم‏

از دو خصوصیّت برحذر باش که به خاطر آن دو خصوصیت، افراد هلاک شدند:

۱-برحذر باش که با نظر خودت برای مردم تعیین تکلیف کنی؛

۲-برحذر باش که در امور دینی بدون یقین کاری انجام دهی.

«بحار الانوار» ج ۲ ص ۱۱۴

میلاد با سعادت نجمة سماء النبالة؛ ستاره آسمان شرف و کرامت، سلاله ولایت
حضرت زینب کبری (علیها السلام) را به ساحت مقدس حضرت ولی الله الأعظم (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) وشما همراهان عزیز تبریک و تهنیت عرض می کنیم.


در روایتی آمده است:
زمانیکه حضرت زینب (سلام الله علیها) متولد گشت،حضرت امیر المومنین (علیه السلام) خدمت پیامبر عرض کرد:
یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! حق تعالی جل و أعلی دختری به دخترت عطا فرموده است نامش را معین فرمایید.

آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من هستند لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی می‌باشم. در این حال جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! حق تعالی تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: نام این مولود را "زینب" بگذار، چه این را در لوح محفوظ نوشته‌ایم.

حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید و ببوسید و نامش را زینب بگذارد و فرمود: وصیت می‌کنم حاضرین و غایبین امت را که این دختر را به حرمت پاس بدارند. همانا وی به خدیجه کبری مانند است.

خصائص الزینبیه (سلام الله علیها)، ص ۶۰

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی:

https://raisi.ir/

https://www.aviny.com/hadis-mozooee/hadis-farsi.aspx

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

اطاعت و پیروی از خدا

امام رضا علیه السلام:

مَنِ اتَّقَى اللّه‏َ یُتَّقى وَ مَنْ اَطاعَ اللّه‏َ یُطاعُ؛

هرکَس حریم خدا را حفظ کند، حرمتش حفظ مى‏شود و هر کس خدا را اطاعت کند، اطاعت مى‏شود.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 1، ص 138، ح 3

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=49118

امام خامنه ای:

پیام شهیدان باید اتحاد و تلاش ملت و احساس مسئولیت مسئولان را بیشتر کند

شهید رضایی‌نژاد، شهید علم، شهید هسته‌ای این دانشمند جوان دوره‌ی کودکی‌اش را در همین بمبارانها و در همین شرایط سخت در ایلام گذرانده؛ یعنی فشار دشمن و فشار جنگ نتوانسته از بُروز استعدادهای این مردم چیزی کم کند؛ این خیلی مهم است. امثال این شهید رضایی‌نژاد عزیز که شهید علمند و مقامات علمی دارند، اینها مقامات معنوی هم دارند؛ دلیلش هم خود شهادت است؛ چون شهادت را به کسی ارزان نمیدهند. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

حوادث کم‌نظیری در استان ایلام به وقوع پیوست که متأسّفانه مردم خودمان هم خبر ندارند، چه برسد به دیگران و خارج و ملّتهای دیگر. در همین قضیّه بمباران مسابقه فوتبال بچّه‌ها در سال 65، ده‌ بازیکن شهید شدند، داور شهید شد، چند بچّه شهید شدند، بعضی از تماشاچیان شهید شدند؛ این حادثه کوچکی نیست، جا دارد در ابعاد جهانی شناخته بشود. این پیامِ مظلومیّتِ شهدای ورزشکار ما است. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

صدام خبیث به پشتوانه کدام قدرت، یک چنین جنایات صریحی را بی‌پروا انجام میداد؟ چه کسانی پشتیبانش بودند؟ همان کسانی که این گرگ خونخوار را آن روز پشتیبانی میکردند،امروز خودشان را متولّی حقوق بشر در همه‌ی دنیا میدانند!‌ این ‌قدر بی‌حیائی و بی‌شرمی در کار این قدرتها هست! چه کسی باید آنها را رسوا کند؟ هنرمندان ما، نویسندگان ما بار سنگینی بر دوش دارند، وظیفه‌ی سنگینی بر عهده دارند. اینها بایستی در قالبهای هنری عرضه بشود به دنیا؛ باید فیلم بسازند. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

سبک زندگی اسلامی در رفتار رزمندگان ما و شهدای ما یک چیز برجسته‌ای است که واقعاً نمیشود از این صرف نظر کرد. آن قدر نکته‌ی الهام‌بخش در زندگی این شهیدان وجود دارد که واقعاً جا دارد یک تصویر هنرمندانه‌ای از این وضعیّت را هنرمندان ما به دنیا نشان بدهند، و رزمنده‌ی ایرانی را بشناسانند به دنیا و با کارهای هنری و بزرگ در مقابل چشم مردم دنیا قرار بدهند. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

این راه، راهی است که خوف و حزن، ترس و اندوه ندارد؛ بایستی ثابت‌قدم بود، با قدرت حرکت کرد، با وسوسه‌های دشمنان متزلزل نشد. ملّت ایران با شنیدن پیام شهیدان باید اتّحاد، اتّفاق، انگیزه و تلاش خود را بیشتر کند. مسئولین با شنیدن پیام شهیدان بایستی احساس مسئولیّت بیشتری بکنند/ بدون تلاش، بدون مجاهدت فی‌سبیل‌الله، بدون تحمّل بسیاری از سختی‌ها هیچ ملّتی به جایی نمیرسد؛ حالا برای ما هم اگر چنانچه سختی‌هایی هست، ان‌شاءالله تحمّل این سختی‌ها ملّت ایران را به اوج خواهد رساند. 11 /آذر/ 1400

https://farsi.khamenei.ir/FA/Qesar/qesar.jsp

https://hajj.ir/fa/83918

شهدای مدافع حرم گیلان

 {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ} (مائده: 55)

سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند؛ همانان که نماز را برپا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امام خامنه ای: ایستادگى و مقاومت، تنها راه دفاع از اسلام و انقلاب است.

شهید مدافع حرم شهید شهید حسین همدانی

شهادت: 16 مهر 1394 در حومه شهر حلب

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

به یاد شهدا

شهدای والامقام واقعه کربلا

یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً

حارث بن بنهان غلام حمزة بن عبد المطلب (علیه السّلام)

بنهان غلام حمزه مرد شجاع و سوارکارى بود، صاحب کتاب الحدیقة الوردیه گفته است: حارث پسر بنهان پس از حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و حضرت امام حسن (علیه السّلام) به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست و با حضرت به کربلا آمد و در حمله نخست به شهادت رسید.

زنده نگهداشتن یاد شهادت در مقابل طوفان تبلیغات دشمن

امام خامنه ای:

باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.1368/06/29

تربت مطهر شهید مدافع حرم شهید جبار عراقی

https://www.mashreghnews.ir/photo/707155

سرداری که یک تنه ۶ ساعت جلوی داعش ایستاد

زنده نگهداشتن یاد شهادت در مقابل طوفان تبلیغات دشمن

امام خامنه ای:

باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.1368/06/29

شهید لطفعلی مرادحاصلی

شهادت: هشتمین روز از مهرماه 1365 در کردستان عراق

بخشی از وصیت نامه:

پشتیبان ولایت فقیه باشید

اولاً این راهی که انتخاب کرده ام با کمال رضایت خود و لبیک گفتن به ندای امام امت بوده و هیچ اجباری در کار نبوده است و از بازماندگان خود تقاضا دارم که امام عزیز این ابراهیم زمان را تنها نگذارند و پشتیبان ولایت فقیه باشند و در برابر افرادی که حرف های نسنجیده ای راجع به ولایت فقیه می گویند و اهانت می کنند بی تفاوت نباشند.

خدایا ... لحظه ای مرا به ابتذال گرفتار مکن ...

خدایا! مرا مسئول و متعهد بازگردان چرا که اگر در اینجا اصلاح نشوم دیگر فکر نمی کنم سعادتی داشته باشم که اصلاح شوم، خدایا این سفر را بر من سفر تحول و شعور بگردان،لحظه ای مرا به ابتذال گرفتار مکن.

ویژه نامه شهدای فرهنگی استان ایلام

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

حضرت محمد صلی اللع علیع و آله:

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در میان شما دو چیز سنگین و گران میگذارم، که اگر بدانها چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من أهل بیتم، و این دو از یک دیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند، پس بنگرید چگونه پس از من در باره آن دو رفتار کنید، آگاه باشید که این (یعنى تمسک بعترت) آب خوشگوار و شیرین است پس بیاشامید، و آن دیگر (یعنى روى برتافتن از ایشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهیزید

 

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

*****

التماس دعا