السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

بایگانی
آخرین مطالب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله):

سرلوحه صحیفه عمل مومن، دوستی علی بن ابیطالب است.

تاریخ بغداد (از منابع اهل سنت) ج1

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۸۸

۸۸ فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ وَ اللّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُریدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً

ترجمه
۸۸ـ چرا درباره منافقین دو دسته شده اید؟! در حالى که خداوند به خاطر اعمالشان، (افکار) آنها را کاملاً وارونه کرده است. آیا شما مى خواهید کسانى را که خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه کرده، هدایت کنید؟! در حالى که هر کس را خداوند گمراه کند، راهى براى او نخواهى یافت.

شان نزول
مطابق نقل جمعى از مفسران از «ابن عباس» ، عده اى از مردم «مکّه» ظاهراً مسلمان شده بودند، ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند، به همین دلیل حاضر به مهاجرت به «مدینه» نشدند، و عملاً هوادار و پشتیبان بت پرستان بودند. اما سرانجام مجبور شدند از «مکّه» خارج شوند (و تا نزدیکى «مدینه» بیایند و شاید هم به خاطر موقعیت ویژه اى که داشتند براى هدف جاسوسى این عمل را انجام دادند) و خوشحال بودند که مسلمانان آنها را از خود مى دانند و ورود به «مدینه» طبعاً براى آنها مشکلى ایجاد نخواهد کرد. مسلمانان از جریان آگاه شدند، ولى به زودى درباره چگونگى برخورد با این جمع در میان مسلمین اختلاف افتاد. عده اى معتقد بودند: باید این عده را طرد کرد; زیرا در واقع پشتیبان دشمنان اسلامند. ولى بعضى از افراد ظاهربین و ساده دل، با این طرح مخالفت کرده، گفتند: عجبا! ما چگونه با کسانى که گواهى به توحید و نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده اند بجنگیم؟ و تنها به جرم این که: هجرت ننمودند، خون آنها را حلال بشمریم؟ آیه فوق نازل شد و دسته دوم را در برابر این اشتباه ملامت و سپس راهنمائى کرد.

تفسیر
باتوجه به شأن نزول بالا، پیوند این آیه و آیات بعد از آن، با آیاتى که قبلاً درباره منافقان بود، کاملاً روشن است. در آغاز آیه مى فرماید: «چرا در مورد منافقان دو دسته شده اید، و هر کدام طورى قضاوت مى کنید»؟ (فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ) یعنى این افراد که با ترک مهاجرت و همکارى عملى با مشرکان و عدم شرکت در صف مجاهدان اسلام، نفاق خود را آشکار ساخته اند نباید درباره سرنوشت آنها کسى تردید کند، اینها به طور مسلّم از منافقان دست اولند، و عملشان گواه زنده عدم ایمانشان است. پس چرا بعضى فریب اظهار توحید و ایمان آنها را مى خورند؟ و در مقام شفاعت از آنها بر مى آیند با این که در آیات قبل اشاره شد که: «وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها» و به این ترتیب، خود را در سرنوشت شوم آنها سهیم مى نمایند. پس از آن مى فرماید: این عده از منافقان به خاطر اعمال زشت و ننگینى که انجام داده اند «خداوند توفیق و حمایت خویش را از آنها برداشته و افکارشان را به کلى واژگونه کرده، همانند کسى که به جاى ایستادن به روى پا، با سر بایستد» (وَ اللّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا) ضمناً از جمله «بِما کَسَبُوا» استفاده مى شود که: بازگشت ها از جاده هدایت و سعادت و نجات، و به جاى ایستادن بر روى پا، بر سر ایستادن معلول اعمال خود انسان است و اگر این عمل به خداوند نسبت داده مى شود به خاطر آن است که: خداوند حکیم، هر کس را مطابق اعمال خویش کیفر مى دهد و به مقدار لیاقت و شایستگى پاداش خواهد داد. و در پایان آیه خطاب به افراد ساده دلى که حمایت از این دسته منافقان مى نمودند کرده، مى فرماید: «آیا شما مى خواهید کسانى را که خدا بر اثر اعمال زشتشان از هدایت محروم ساخته هدایت کنید در حالى که چنین افرادى هیچ راهى به سوى هدایت ندارند» (أَ تُریدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً). زیرا این یک سنت فناناپذیر الهى است که اثر اعمال هیچ کس از او جدا نمى شود، چگونه مى توانید انتظار داشته باشید افرادى که فکرشان آلوده، قلبشان مملوّ از نفاق، و عملشان حمایت از دشمنان خدا است، مشمول هدایت شوند این یک انتظار بى دلیل و نا به جا است.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

https://raisi.ir/

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

رییس جمهور:

آینده را بسیار روشن می‌بینم هرچقدر رو به جلو پیش می‌رویم و کار پیش می‌رود گشایش‌های بیشتری می‌بینم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

مراعات حال در عبادات

حضرت امام صادق علیه السلام

إنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَیْکُمْ بِالْفَرِیضَة

قلبها گاهی آمادگی دارند و گاهی ندارند. پس آنگاه که قلبتان روآورده و آماده بود به مستحبّات بپردازید و هنگامی که قلبتان همراهی نمی کند و آمادگی ندارید، به واجبات اکتفا کنید.

«کافی» ج 3 ص 454

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۸۹

۸۹ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتّى یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیّاً وَ لا نَصیراً

ترجمه
۸۹ ـ آنان آرزو مى کنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید، و مساوى یکدیگر باشید. بنابراین، از آنها دوستانى انتخاب نکنید، مگر این که (توبه کنند و) در راه خدا هجرت نمایند. هر گاه از این کار سر باز زنند (و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند،) هر جا آنها را یافتید، اسیر کنید! و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید! و از میان آنها، دوست و یاورى اختیار نکنید!

تفسیر
در تعقیب آیه قبل، درباره منافقانى که بعضى از مسلمانان ساده دل به حمایت از آنها برخاسته و از آنها شفاعت مى کردند و قرآن بیگانگى آنها را از اسلام بیان داشت، در این آیه مى فرماید: تاریکى درون آنها به قدرى است که نه تنها خودشان کافرند بلکه «دوست مى دارند شما هم همانند آنان کافر شوید و مساوى یکدیگر گردید» (وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً). بنابراین، آنها از کافران عادى نیز بدترند; زیرا کفار معمولى دزد و غارتگر عقائد دیگران نیستند، اما اینها هستند و فعالیت هاى پى گیرى براى تخریب عقاید دیگران دارند. اکنون که آنها چنین هستند «هرگز نباید شما مسلمانان دوستانى از میان آنها انتخاب کنید» (فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ). مگر این که در کار خود تجدید نظر کنند و دست از نفاق و تخریب بردارند و نشانه آن این است که «از مرکز کفر و نفاق به مرکز اسلام (از مکّه به مدینه) مهاجرت نمایند» (حَتّى یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ). «اما اگر حاضر به مهاجرت نشدند بدانید دست از کفر و نفاق خود بر نداشته اند و اظهار اسلام آنها فقط به خاطر اغراض جاسوسى و تخریبى است، در این صورت مى توانید هر جا بر آنها دست یافتید، آنها را اسیر کنید و یا در صورت لزوم به قتل برسانید» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ). و در پایان آیه بار دیگر تأکید مى کند: «هیچ گاه دوست و یار و یاورى از میان آنها انتخاب نکنید» (وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیّاً وَ لا نَصیراً). این شدت عمل، که در آیه فوق نسبت به این دسته از منافقان نشان داده شده، به خاطر آن است که: جز این راهى براى نجات یک جامعه زنده در مسیر انقلاب از چنگال دشمنان دوست نما و جاسوسان خطرناک، نیست. قابل توجه این که: این در حالى است که اسلام افراد غیر مسلمانى همانند یهود و نصارى را با شرائطى تحت حمایت خود قرار داده، و اجازه هیچگونه مزاحمت نسبت به آنها نمى دهد، اما در مورد این دسته از منافقان این چنین شدت عمل به خرج داده است. و با این که آنان تظاهر به اسلام مى نمودند دستور اسارت و حتى اعدام آنان را در صورت لزوم صادر کرده است. و این نیست مگر به خاطر آن که این گونه افراد، زیر پوشش اسلام مى توانند ضربه هائى بزنند که هیچ دشمنى قادر بر آن نیست! ممکن است گفته شود: سیره پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره منافقان این بوده که هیچ گاه دستور قتل آنها را صادر نمى کرد، مبادا دشمنان او را متهم به کشتن یارانش کنند و یا بعضى از این مسأله سوء استفاده کرده، با افرادى که خرده حساب داشتند به عنوان منافق بودن درآویزند و آنها را به قتل برسانند. در پاسخ باید توجه داشت: سیره پیامبر (صلى الله علیه وآله) تنها در مورد منافقان «مدینه» و مانند آنها بوده است که به ظواهر اسلام عمل مى کردند و مبارزه صریحى با اسلام و مسلمین نداشتند، اما کسانى که مانند منافقان «مکّه» همکارى روشنى با دشمنان اسلام داشتند، مشمول این حکم نبودند.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

حال مؤمن نسبت به عبادت و طاعت خود

حضرت امام کاظم علیه السلام

لا تُخْرِجَنَّ نَفْسَکَ مِنَ حَدِّ التَّقْصِیرِ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَاعَتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِه‏

همواره این حال را داشته باش که در عبادت و اطاعت از خدا کوتاهی کرده ای؛ چرا که هیچ کس آنطور که حقّ عبادتِ خداست بندگی او را نکرده است.

«کافی» ج 2 ص 72

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

امیرالمومنین امام على (علیه السلام):

أهنَى العَیشِ اطّراحُ الکُلَفِ

گواراترین زندگى، دور افکندن تکلّفات و تشریفات است

میزان الحکمه ج 8 ص 34

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۹۰

۹۰ إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلى قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً

ترجمه
۹۰ ـ مگر آنها که با هم پیمانان شما، پیمان بسته اند; یا آنها که به سوى شما مى آیند، و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شده اند; (نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانائى مبارزه با قوم خود.) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط مى کند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کناره گیرى کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمى دهد که متعرض آنان شوید.

شان نزول
از روایات مختلفى که در شأن نزول آیه وارد شده، و مفسران در تفاسیر گوناگون آورده اند، چنین استفاده مى شود: دو قبیله در میان قبائل عرب به نام «بنى ضمره» و «اشجع» وجود داشتند که قبیله اول با مسلمانان پیمان ترک تعرض بسته بودند، و طایفه «اشجع» با «بنى ضمره» نیز هم پیمان بودند. بعضى از مسلمانان از قدرت طایفه «بنى ضمره» و پیمان شکنى آنها بیمناک بودند، لذا به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)پیشنهاد کردند: پیش از آن که آنها حمله را آغاز کنند مسلمانان به آنها حملهور شوند، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: کَلاّ فَاِنَّهُمْ أَبَرُّ الْعَرَبِ بِالْوالِدَیْنِ وَ أَوْصَلُهُمْ لِلْرَّحِمِ وَ أَوْفاهُمْ بِالْعَهْدِ : «نه، هرگز چنین کارى نکنید; زیرا آنها در میان تمام طوائف عرب نسبت به پدر و مادر خود از همه نیکوکارترند، و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربان تر، و به عهد و پیمان خود از همه پایبندترند»! پس از مدتى مسلمانان با خبر شدند که طایفه «اشجع» به سرکردگى «مسعود بن رجیله» که هفتصد نفر بودند به نزدیکى «مدینه» آمده اند، پیامبر(صلى الله علیه وآله)نمایندگانى نزد آنها فرستاد تا از هدف مسافرتشان مطلع گردد آنها اظهار داشتند آمده ایم قرار داد ترک مخاصمه با محمّد(صلى الله علیه وآله) ببندیم. هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین دید، دستور داد مقدار زیادى خرما به عنوان هدیه براى آنها بردند، سپس با آنها تماس گرفت، آنها اظهار داشتند: ما نه توانائى مبارزه با دشمنان شما را داریم، چون عدد ما کم است، و نه قدرت و تمایل به مبارزه با شما را; زیرا محل ما به شما نزدیک است، لذا آمده ایم با شما پیمان ترک تعرض ببندیم. در این هنگام آیات فوق نازل شد و دستورهاى لازم در این زمینه را به مسلمانان داد از پاره اى از روایات استفاده مى شود: قسمتى از آیه درباره طایفه «بنى مدلج» نازل شده است که: خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیدند و اظهار داشتند: ما نه با شما هم صدا هستیم، و نه بر ضد شما گام بر مى داریم، پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیمان ترک مخاصمه را با آنها امضاء کرد.

تفسیر
به دنبال دستور به شدت عمل، در برابر منافقانى که با دشمنان اسلام همکارى نزدیک داشتند، در این آیه، دستور مى دهد که دو دسته از این قانون مستثنى هستند: 1 ـ آنها که با یکى از هم پیمانان شما ارتباط دارند و پیمان بسته اند، لذا مى فرماید: «مگر آنها که با کسانى که شما با آنها پیمان بسته اید، هم پیمان باشند» (إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلى قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ) 2 ـ کسانى که از نظر موقعیت خاص خود در شرائطى قرار دارند که نه قدرت مبارزه با شما را در خود مى بینند، و نه توانائى همکارى با شما و مبارزه با قبیله خود دارند، لذا مى فرماید: «یا کسانى که به سوى شما مى آیند و از پیکار با شما یا پیکار با قوم خود ناتوان شده اند» (أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُـقاتِلُوکُمْ أَوْ یُـقاتِلُوا قَوْمَهُمْ). روشن است دسته اول به خاطر احترام به پیمان باید از این قانون مستثنى باشند و دسته دوم نیز اگر چه معذور نیستند و باید پس از تشخیص حق، به حق بپیوندند ولى چون اعلان بى طرفى کرده اند تعرض نسبت به آنها بر خلاف اصول عدالت و جوانمردى است. آنگاه براى این که: مسلمانان در برابر این پیروزى هاى چشمگیر مغرور نشوند و آن را مرهون قدرت نظامى و ابتکار خود ندانند، و نیز براى این که: احساسات انسانى آنها در برابر این دسته از بى طرفان، تحریک شود، مى فرماید: «اگر خداوند بخواهد مى تواند آن (جمعیت ضعیف) را بر شما مسلط گرداند تا با شما پیکار کنند» (وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ). بنابراین، همواره در پیروزى ها به یاد خدا باشید و هیچ گاه به نیروى خود مغرور نشوید و نیز گذشت از ضعیفان را براى خود خسارتى نشمرید. در پایان آیه، بار دیگر نسبت به دسته اخیر تأکید کرده و با توضیح بیشترى چنین مى فرماید: «اگر آنها از پیکار با شما کناره گیرى کنند و پیشنهاد صلح نمایند خداوند به شما اجازه تعرض نسبت به آنها را نمى دهد» (فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً). و موظفید دستى را که به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشارید. نکته قابل توجه این که: قرآن در این آیه، و چندین آیه دیگر، پیشنهاد صلح را با تعبیر القاء السَّلَم: «افکندن صلح» ذکر کرده است که ممکن است اشاره به این مطلب باشد که: طرفین نزاع، پیش از آن که صلح کنند، معمولاً از هم فاصله مى گیرند و حتى پیشنهاد صلح را با احتیاط طرح مى کنند، گوئى دور از هم ایستاده اند و این پیشنهاد را به سوى هم پرتاب مى نمایند.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

۱۴ ربیع الأوّل
مرگ" بد " یزید بن معاویه ملعون تنها ۳ سال بعد از جنایاتش در" کربلا" برای غصب حکومت...!

در سال ۶۴هـ در شب چهاردهم ربیع الأوّل یزید بن معاویة بن ابی سفیان در سن ۳۹ سالگی یا ۳۷ سالگی به درکات جحیم شتافت. (۱) قول دیگر در مرگ"بد" یزید پانزدهم این ماه است. (۲)

مادر یزید میسون "فاحشه" دختر بجدل کلبی است. او کسی است که غلام پدر خود را بر خود متمکّن ساخت و به یزید ملعون بارور شد.

از همین جاست که طبق فرمایش ائمه علیهم السلام قاتل امام حسین علیه السلام ولد الزناست، که این کلام شامل شِمر، عُمَر سعد، ابن زیاد و غیر آنها نیز می شود.

او شارب الخمر، قمار باز، میمون باز، ناکح با محارم، صاحب اشعار کفر آمیز و تارک الصلوة بود.

چنانچه دمیری در حیات الحیوان و مسعودی در مروج الذهب نوشته اند او میمون های زیادی داشت که لباس های حریر و زیبا بر آنها پوشانیده، طوق های طلا بر آنها نموده، سوار بر اسب ها می نمود، و همچنین سگ های بسیاری طوق به گردن داشت که با دست خود آنها را شستشو می داد و سپس نیم خورده ی آنها را خودش می خورد و در اثر اعتیاد به مشروبات الکلی مست و مخمور بود. (۳)

او بود که واقعه ی جانسوز کربلا را به وجود آورد و امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت را به شهادت رساند و امام زین العابدین علیه السلام و عمّه ی سادات زینب کبری علیها السلام و دیگر علوّیات و فاطمیّات را با آن وضع در کوچه و بازار به اسارت بُرد.

او بود که خانه ی خدا را خراب کرد و پرده ی آن را سوزانید. همچنین او بود که در واقعه ی حرّه در مدینه کشف ستر زنان مهاجر و انصار کرد، و سه روز مال و جان و ناموس مردم را بر سربازان خود حلال کرد.

بعد از این ماجرا فرزندانی به هم رسیدند که پدر معیّنی نداشتند. بعد از آن قتل و غارتی در مدینه شد و حرمت حرم شریف نبوی هتک گردید، و مردم را داخل حرم مطهّر کشتند.

در علّت مرگ "بد" او چند قول است :

یکی اینکه به بلای ناگهانی هلاک شده است.

شیخ صدوق رَحِمَهُ الله می فرماید :

یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مُرده یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده، مثل اینکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.

احمد بن حنبل و جماعتی از اهل سنّت لعن یزید را تجویز کرده اند و عدّه ای از آنان معتقد به کُفر یزید هستند، و ابن جوزی کتابی بر ردّ یزید نوشته است. (۴)

در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مناسب است. (۵)

منابع :
۱. مسار الشیعة : ص ۵۰
۲. تاریخ طبری : ج ۴، ص ۳۸۹
۳. شب های پیشاور : ج ۱، ص ۲۵۷
۴. تتمّة المنتهی : ص ۵۶-۵۵
۵. بحار الأنوار : ج ۹۸، ص ۱۰۱.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

امام باقر (علیه السّلام) فرمودند:

النَّوْمُ أوَّلُ النّهارِ خُرْقٌ وَ الْقائِلَةُ نِعْمَةٌ وَ النَّوْمُ بَعْدَ الْعَصْرِ حُمْقٌ وَ النَّوْمُ بَیْنَ الْعِشائیْنِ یُحْرِمُ الرِّزْقَ.

خواب اوّلِ روز نادانى است، و خواب نزدیک ظهر نعمت است. و خواب بعد از عصر حماقت است، و خواب بین مغرب و عشاء باعث محرومیت از روزى مى شود.

مکارم الاخلاق ، ص305

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۹۱

۹۱ سَتَجِدُونَ آخَرینَ یُریدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبیناً

ترجمه
۹۱ ـ به زودى جمعیت دیگرى را مى یابید که مى خواهند هم از ناحیه شما در امان باشند، و هم از ناحیه قوم خودشان (که مشرکند; ولى) هر زمان آنان را به سوى فتنه (و بت پرستى) باز گردانند، با سر در آن فرو مى روند! اگر از درگیرى با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند، آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و (یا) به قتل برسانید! آنها کسانى هستند که ما براى شما، تسلط آشکارى نسبت به آنان قرار داده ایم.

شان نزول
براى آیه فوق شأن نزول هاى مختلفى نقل شده که یکى از مشهورترین آنها این است: جمعى از مردم «مکّه» به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آمدند و از روى خدعه و نیرنگ اظهار اسلام مى کردند، اما همین که در برابر قریش و بت هاى آنها قرار مى گرفتند به نیایش و عبادت بت ها مى پرداختند. و به این ترتیب مى خواستند از ناحیه اسلام و قریش هر دو آسوده خاطر باشند، از هر دو طرف سود ببرند و از هیچ یک زیان نبینند، و به اصطلاح در میان این دو دسته دو دوزه بازى کنند. آیه فوق نازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر این دسته شدت عمل به خرج دهند.

تفسیر
در این آیه سخن از دسته دیگرى به میان آمده که درست در مقابل دسته اى قرار دارند که در آیه پیش، دستور صلح نسبت به آنها داده شده بود. آنها کسانى هستند که مى خواهند براى حفظ منافع خود، در میان مسلمانان و مشرکان آزادى عمل داشته باشند و براى تأمین این نظر، راه خیانت و نیرنگ پیش گرفته، با هر دو دسته اظهار همکارى و هم فکرى مى کنند، مى فرماید: «به زودى جمعیت دیگرى را مى یابید که مى خواهند هم از ناحیه شما در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان» (سَتَجِدُونَ آخَرینَ یُریدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ). هر گاه نزد شما مى آیند اظهار ایمان مى کنند و زمانى که به نزد بت پرستان مى روند از بت پرستانِ سرسخت مى شوند، به همین دلیل «هنگامى که میدان فتنه جوئى و بت پرستى پیش آید همه برنامه هاى آنها وارونه مى شود و با سر در آن فرو مى روند»! (کُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فیها). سپس به مسلمانان چنین دستور داده شده: «اگر آنها از درگیرى با شما کنار نرفتند، و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما برنداشتند، هر کجا آنان را بیابید اسیر کنید و در صورت مقاومت به قتل برسانید» (فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ). اینها درست بر ضد دسته سابقند; زیرا آنها کوشش داشتند از درگیر شدن با مسلمانان دورى کنند، اما اینها علاقمندند با مسلمانان درگیر شوند. آنها پیشنهاد صلح با مسلمانان داشتند، در حالى که اینها سر جنگ دارند. آنها از اذیت و آزار مسلمانان پرهیز داشتند، ولى اینها پرهیز ندارند. این سه تفاوت که در این قسمت از آیه به آن اشاره شده است، موجب گردیده که حکم اینها از سه دسته سابق به کلى جدا شود. و لذا آنجا که به اندازه کافى نسبت به آنها اتمام حجت شده، در پایان آیه مى فرماید: «آنان کسانى هستند که ما تسلط آشکارى براى شما نسبت به آنها قرار دادیم» (وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبیناً). این تسلط مى تواند از نظر منطقى بوده باشد، چه این که منطق مسلمانان بر مشرکان کاملاً پیروز بود. و یا از نظر ظاهرى و خارجى; زیرا در زمانى این آیات نازل شد که مسلمین به قدر کافى نیرومند شده بودند. تعبیر به «ثَقِفْتُمُوهُمْ» در آیه فوق، ممکن است اشاره به نکته دقیقى باشد; زیرا این جمله از ماده «ثقافت» به معنى «دست یافتن بر چیزى با دقت و مهارت» است، و با «وَجَدْتُمُوهُمْ» که از ماده «وجدان» و به معنى «مطلق دست یافتن» است، تفاوت دارد، گویا این دسته از «منافقان دو دوزه باز»، که خطرناک ترین دسته هاى منافقان هستند، به آسانى ممکن نیست شناخته شوند و به تله بیفتند، لذا مى فرماید: «اگر با مهارت و دقت به آنها دست یافتید حکم خداوند را در مورد آنها اجرا کنید» اشاره به این که دست یافتن بر آنها نیاز به دقت و مراقبت کافى دارد.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

استقامت در راه حق

امام خامنه ای:

یک قلم از تعلیمات پیامبر مسئله‌ی استقامت و ایستادگی است. در سوره‌ی «هود» خدای متعال به پیغمبر میفرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا»: همچنانی که به تو دستور دادیم، در این راه ایستادگی کن، استقامت کن و صبر نشان بده. 1385/1/6

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

پیامبر اکرم (صَلَ‌الله‌عَلَیه‌و‌آله):

اذا نَظَرَ الوالِدُ الی وَلَده فَسَرَّه، کانَ لِلوالِدِ عِتقُ نَسمَه.

هرگاه پدری با نگاه مودت آمیز خود فرزند خویش را مسرور کند، خداوند به او اجر آزاد کردن یک بنده را میدهد.

مستدرک الوسائل ج2 ، ص626

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۹۲

۹۲ وَ ما کانَ لِمُؤْمِن أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْریرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْم عَدُوّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْریرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْریرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللّهِ وَ کانَ اللّهُ عَلیماً حَکیما

ترجمه
ً ۹۲ـ هیچ فرد با ایمانى مجاز نیست که مؤمنى را به قتل برساند، مگر این که این کار از روى خطا و اشتباه از او سر زند; و (در عین حال،) کسى که مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خون بهائى به کسان او بپردازد; مگر این که آنها خون بها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهى باشد که دشمنان شما هستند (و کافرند)، ولى مقتول با ایمان بوده، (تنها) باید یک برده مؤمن را آزاد کند (و پرداختن خون بها لازم نیست). و اگر از جمعیتى باشد که میان شما و آنها پیمانى بر قرار است، باید خون بهاى او را به کسان او بپردازد، و یک برده مؤمن (نیز) آزاد کند. و آن کس که دسترسى (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مى گیرد. این (یک نوع تخفیف، و) توبه الهى است. و خداوند، دانا و حکیم است.

شان نزول
یکى از بت پرستان «مکّه» به نام «حارث بن یزید» با دستیارى «ابوجهل» مسلمانى را به نام «عیاش بن ابى ربیعه» به جرم گرایش به اسلام مدت ها شکنجه مى داد، پس از هجرت مسلمانان به «مدینه» ، «عیاش» نیز به «مدینه» هجرت کرد و در شمار مسلمانان قرار گرفت. اتفاقاً روزى در یکى از محله هاى اطراف «مدینه» با شکنجه دهنده خود «حارث بن یزید» رو به رو شد، از فرصت استفاده کرده، او را به قتل رسانید، به گمان این که: دشمنى را از پاى در آورده است، در حالى که توجه نداشت «حارث» توبه کرده و مسلمان شده است و به سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى رود، جریان را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کردند، آیه نازل شد و حکم قتلى را که از روى اشتباه و خطا واقع شده را بیان کرد.

تفسیر
به دلیل این که در آیات گذشته به مسلمانان آزادى عمل براى در هم کوبیدن منافقان و دشمنان خطرناک داخلى داده شده، براى این که مبادا کسانى از این قانون سوء استفاده کنند، و با افرادى که دشمنى دارند به نام منافق بودن تصفیه حساب خصوصى نمایند. و یا بر اثر بى مبالاتى خون بى گناهى را بریزند، در این آیه و آیه بعد، احکام قتل خطا و قتل عمد بیان شده است، تا در مسأله ریختن خون که از نظر اسلام موضوع فوق العاده مهم و پر مسئولیتى است رعایت تمام جهات لازم را بکنند. در آغاز این آیه که حکم قتل خطا در آن بیان شده، مى فرماید: «براى هیچ مؤمنى مجاز نیست که فرد با ایمانى را ـ جز از روى خطا ـ به قتل برساند» (وَ ما کانَ لِمُؤْمِن أَنْ یَـقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاّ خَطَأً). این تعبیر، در حقیقت اشاره به آن است که: اصولاً هرگز مؤمن به خود اجازه نمى دهد، دست خویش را به خون فرد بى گناهى بیالاید، چه این که در حریم ایمان، همه افراد، مانند اعضاى یک پیکرند. آیا هیچ گاه ممکن است عضوى از بدن انسان، عضو دیگر را جز از روى اشتباه از بین ببرد یا آزار دهد؟ بنابراین، آنها که در صدد چنین کارى بر آیند، ایمان درستى ندارند و از حقیقت ایمان بى خبرند. جمله اِلاّ خَطَأً: «مگر از روى اشتباه» به این معنى نیست که آنها مجازند از روى اشتباه این عمل را انجام دهند; زیرا اشتباه قابل پیش بینى نیست، و شخص به هنگام اشتباه متوجه اشتباه خود نمى باشد. منظور این است که: مؤمنان جز در موارد اشتباه، آلوده چنین گناه بزرگى نخواهند شد. آنگاه جریمه و کفاره قتل خطا را در سه مرحله بیان مى کند: صورت نخست این که: فرد بى گناهى که از روى اشتباه کشته شده، متعلق به خانواده مسلمانى باشد که در این صورت، قاتل باید دو کار کند: یکى این که برده مسلمانى را آزاد نماید و دیگر این که خون بهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد، مى فرماید: «کسى که فرد با ایمانى را از روى خطا به قتل برساند، باید برده مؤمنى را آزاد کند و خون بهائى به کسان او بپردازد» (وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْریرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ). «مگر این که خاندان مقتول، با رضایت خاطر از دیه بگذرند» (إِلاّ أَنْ یَصَّدَّقُوا). صورت دوم این که: مقتول وابسته به خاندانى باشد که با مسلمانان خصومت و دشمنى دارند، در این صورت، کفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده است و پرداخت دیه بر جمعیتى که تقویت بنیه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد. به علاوه اسلام ارتباط این فرد را با خانواده خود که همگى از دشمنان اسلامند بریده است و بنابراین جائى براى جبران خسارت نیست، لذا مى فرماید: «و اگر مقتول از جمعیتى است که دشمن شما هستند ـ ولى مقتول شخص با ایمانى است ـ باید یک برده آزاد کند» (فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْم عَدُوّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْریرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة). صورت سوم این که: خاندان مقتول از کفارى باشند که با مسلمانان هم پیمانند، در این صورت براى احترام به پیمان باید علاوه بر آزاد کردن یک برده مؤمن، خون بهاى او را به بازماندگانش بپردازند، مى فرماید: «و اگر مقتول از جمعیتى است که بین شما و آنها پیمانى بر قرار است، باید دیه اى به خاندان او پرداخت شود و یک برده مؤمن آزاد گردد» (وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْریرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة). در این که آیا مقتول در این صورت، مانند دو صورت سابق یک فرد مؤمن است یا اعم از مؤمن و کافر ذمى، در میان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر آیه و روایاتى که در تفسیر آن وارد شده، این است که: منظور از آن نیز «مقتول مؤمن» است و آیا مى توان دیه چنین مقتول مسلمانى را به ورثه کافر داد در صورتى که کافر از مسلمان ارث نمى برد؟

از ظاهر آیه چنین استفاده مى شود که: باید دیه مزبور را به ورثه او داد، هر چند کافر باشند، و این به خاطر پیمان و عهدى است که با مسلمانان دارند. ولى از آنجا که کافر از مسلمان هیچ گاه ارث نمى برد، جمعى از مفسران بر این عقیده اند که: منظور از جمله فوق این است که: دیه او را فقط به ورثه مسلمان او بدهند، نه ورثه کفار. در بعضى از روایات نیز اشاره به این موضوع شده است ، اما ظاهر جمله مِنْ قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیْثاقٌ: «از جمعیتى که با شما پیمان دارند» این است که: ورثه مقتول جزء مسلمانان نیستند; زیرا مسلمانان با یکدیگر پیمان خاصى ندارند (دقت کنید). سپس در مورد کسانى که دسترسى به آزاد کردن برده اى ندارند (یعنى قدرت مالى ندارند و یا برده اى براى آزاد کردن نمى یابند) مى فرماید: «کسانى که امکان آزاد کردن برده را ندارند، باید دو ماه پى در پى روزه بگیرند» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ). و در پایان مى گوید: «این تبدیل شدن آزاد کردن برده به دو ماه روزه گرفتن یک نوع تخفیف و توبه الهى است، یا این که تمام آنچه در آیه به عنوان کفاره قتل خطا گفته شد، همگى براى انجام یک توبه الهى است و خداوند همواره از هر چیز با خبر و همه دستوراتش بر طبق حکمت است» (تَوْبَةً مِنَ اللّهِ وَ کانَ اللّهُ عَلیماً حَکیماً).
در اینجا براى جبران قتل خطا، سه موضوع بیان شده است که هر کدام از آن براى جبران یک نوع خسارت است که از این عمل به وجود مى آید. نخست آزاد کردن برده است که در واقع یک نوع جبران خسارت اجتماعى کشته شدن یک فرد با ایمان محسوب مى شود. و دیگر پرداختن دیه است که در واقع یک نوع جبران خسارت اقتصادى است که از کشته شدن یک نفر به خانواده او وارد مى شود، و الاّ سابقاً هم گفته ایم «دیه» هیچ گاه قیمت واقعى خون یک انسان نیست; زیرا خون یک انسان بى گناه ما فوق هر قیمت است بلکه یک نوع جبران خسارت اقتصادى خانواده مى باشد. و سوم مسأله دو ماه روزه پى در پى است که جبران خسارت اخلاقى و معنوى مى باشد، که دامنگیر قاتل خطائى مى شود. البته باید توجه داشت که روزه دو ماه پى در پى وظیفه کسانى است که دسترسى به آزاد کردن یک برده با ایمان ندارند، یعنى در درجه اول، فقط آزاد کردن برده کافى است و در درجه بعد اگر نتوانست باید روزه بگیرد. ولى باید دانست آزاد کردن برده یک نوع عبادت نیز محسوب مى شود و بنابراین اثر معنوى عبادت را در روح آزاد کننده خواهد داشت.

در موردى که بازماندگان مقتول مسلمان باشند، جمله إِلاّ أَنْ یَصَّدَّقُوا: «مگر آن که آنها از دیه صرف نظر کنند» ذکر شده، ولى در مورد کسانى که مسلمان نباشند این جمله ذکر نشده است، دلیل آن نیز روشن است; زیرا در مورد اول، زمینه براى چنین کارى وجود دارد اما در مورد دوم چنان زمینه اى نیست. به علاوه مسلمانان حتى الامکان نباید زیر بار منّت غیر مسلمانان در این موارد بروند.
جالب توجه این که: در صورت اول که بازماندگان مسلمانند، نخست اشاره به «آزادى یک برده» و سپس اشاره به «دیه» شده است، در حالى که در صورت سوم که مسلمان نیستند، نخست «دیه» آمده است. شاید این تفاوت تعبیر، اشاره به آن باشد که در مورد مسلمانان تأخیر در دیه غالباً عکس العمل نامطلوبى ندارد، در حالى که در مورد غیر مسلمانان باید قبل از هر چیز دیه پرداخته شود تا آتش نزاع خاموش گردد، و دشمنان آن را بر پیمان شکنى حمل نکنند.
در آیه شریفه اشاره اى به مقدار دیه نشده است و شرح آن به سنت موکول گردیده که مطابق آن دیه کامل هزار مثقال طلا یا یک صد شتر و یا دویست گاو و در صورت توافق، قیمت این حیوانات است. البته تعیین طلا و یا بعضى از حیوانات به عنوان دیه، طبق یک سنت اسلامى است که مقیاس هاى خود را از امور طبیعى انتخاب مى کند، نه مصنوعى و قراردادى تا با گذشت زمان دگرگون نشوند.
بعضى ممکن است اشکال کنند که «خطا» مجازات ندارد، چرا اسلام درباره آن این همه اهمیت قائل شده است؟ چرا که مرتکب این کار هیچگونه گناهى مرتکب نشده. پاسخ این ایراد روشن است; زیرا مسأله خون، مسأله ساده اى نیست، اسلام خواسته با این حکم شدید، مردم نهایت دقت و احتیاط را به کار بندند تا هیچگونه قتلى حتى از روى اشتباه از آنها سر نزند; زیرا بسیارى از خطاها قابل پیشگیرى است. به علاوه، مردم بدانند با ادعاى خطا در قتل، هرگز نمى توانند خود را تبرئه نمایند. جمله آخر آیه (تَوْبَةً مِنَ اللّهِ...) ممکن است اشاره به همین موضوع باشد که اشتباهات معمولاً از عدم دقت سرچشمه مى گیرد، لذا در مورد موضوعات مهمى همانند قتل نفس باید به نحوى جبران گردد، تا توبه الهى شامل حال مرتکبان شود.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

سفارشات پروردگار به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم :

پروردگارم مرا به هفت خصلت امر نموده است:
۱-دوست داشتن بینوایان و نزدیک شدن به آنها،
۲-ذکر لا حول و لا قوة الا باللّه را بسیار گفتن،
۳-با خویشاوندان رابطه برقرار کردن؛ هر چند آنان قطع رابطه کنند،
۴- [و در مسائل مادى]، به پایین تر از خود نگاه کنم نه به بالاتر
۵-، در راه خدا سرزنش ملامتگران را به خود نگیرم،
۶-حق را بگویم اگر چه تلخ باشد
۷- و از کسى چیزى نخواهم.

الاصول الستة عشر، ص ۷۵

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

وظیفۀ شیعیان در تعامل با سایر مسلمین

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام

صلُّوا فِی عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ‏ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ فِی حَدِیثِهِ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا شِیعِیٌّ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً جُرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا کُلَّ قَبِیح‏

در نماز جماعت آنها (سائر مسلمانان) شرکت کنید، در تشییع جنازه هایشان حاضر شوید، به عیادت مریضانشان بروید و حقوقشان را به ادا کنید.

چرا که وقتی یکی از شما در دین تقوا داشته و در کلام خود راستگو باشد، امانتدار باشد و با مردم رفتار نیکو داشته باشد و بگویند: «این شخص شیعه است»، این مرا خشنود می سازد.

تقوای الهی داشته باشید و برای ما زینت باشید و مایۀ ننگ ما نباشید. کاری کنید که مودّت همه را به سوی ما جلب کنید و اجازه ندهید که امور ناپسند به ما نسبت داده شود.

«تحف العقول» ص ۴۸۷

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امام صادق (علیه السلام) :

فوق هرعبادت ، عبادتی است. ولی عبادتی بالاتر از محبت اهل بیت(علیهم السلام) نیست.

دوستی اهل بیت(علیهم السلام) بالاترین عبادتهاست.

بحارالانوار ج27 ص91

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

آفَةُ اَلْحَدِیثِ اَلْکَذِبُ وَ آفَةُ اَلْعِلْمِ اَلنِّسْیَانُ وَ آفَةُ اَلْحِلْمِ اَلسَّفَهُ وَ آفَةُ اَلْعِبَادَةِ اَلْفَتْرَةُ وَ آفَةُ اَلظَّرْفِ اَلصَّلَفُ وَ آفَةُ اَلشَّجَاعَةِ اَلْبَغْیُ وَ آفَةُ اَلسَّخَاءِ اَلْمَنُّ وَ آفَةُ اَلْجَمَالِ اَلْخُیَلاَءُ وَ آفَةُ اَلْحَسَبِ اَلْفَخْرُ.

گفتار را دروغ آفت است و دانش را فراموشی و بردباری را سفاهت و عبادت را خستگی و زیرکی را خودنمایی و دلیری را ستم کردن و بخشش را منت نهادن و زیبایی را خودپرستی و مقام را به خود بالیدن.

شیخ صدوق، خصال، ج 3، ص 416

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۹۳

۹۳ وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً

ترجمه
۹۳ ـ و هر کس، فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است; در حالى که جاودانه در آن مى ماند; و خداوند بر او غضب مى کند; و او را از رحمتش دور مى سازد; و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است.

شان نزول
یکى از مسلمانان به نام «مقیس بن صبابه کنانى» ، کشته برادر خود «هشام» را در محله «بنى النجّار» پیدا کرد، جریان را به عرض پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسانید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را به اتفاق «قیس بن هلال فهرى» نزد بزرگان «بنى النجّار» فرستاد و دستور داد: اگر قاتل «هشام» را مى شناسند، او را تسلیم برادرش «مقیس» نمایند و اگر نمى شناسند، خون بها و دیه او را بپردازند آنان هم چون قاتل را نمى شناختند، دیه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحویل گرفت و به اتفاق «قیس بن هلال» به طرف «مدینه» حرکت کردند در بین راه بقایاى افکار جاهلیت، «مقیس» را تحریک نمود و با خود گفت: قبول دیه موجب سرشکستگى و ذلت است، لذا هم سفر خود را که از قبیله «بنى النجّار» بود به انتقام خون برادر کشت و به طرف «مکّه» فرار نمود و از اسلام نیز کناره گیرى کرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم در مقابل این خیانت خون او را مباح نمود، و آیه فوق به همین مناسبت نازل شد که مجازات قتل عمد در آن بیان شده است.

تفسیر
قرآن بعد از بیان حکم قتل خطا در این آیه، به مجازات کسى که فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند پرداخته است. از آنجا که آدم کشى یکى از بزرگ ترین جنایات و گناهان خطرناک است و اگر با آن مبارزه نشود، امنیت که یکى از مهم ترین شرائط یک اجتماع سالم است به کلى از بین مى رود، قرآن در آیات مختلف آن را با اهمیت فوق العاده اى ذکر کرده است، تا آنجا که قتل بى دلیل یک انسان را همانند کشتن تمام مردم روى زمین معرفى مى کند، مى فرماید: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَساد فِى الأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیْعاً : «آن کس که انسانى را بدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد، گویا همه مردم را کشته است» به همین دلیل، در آیه مورد بحث، نیز براى کسانى که فرد با ایمانى را عمداً به قتل برسانند، چهار مجازات و کیفر شدید اخروى (علاوه بر مسأله قصاص که مجازات دنیوى است) ذکر شده است: 1 ـ خلود یعنى جاودانه در آتش دوزخ، مى فرماید: «کسى که مؤمنى را از روى عمد بکشد مجازات او دوزخ است که در آن جاودانه مى ماند» (وَ مَنْ یَـقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها). 2 ـ خشم و غضب الهى، مى فرماید: «و خداوند بر او خشم مى گیرد» (وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ). 3 ـ دورى از رحمت خدا، مى فرماید: علاوه بر آن «خداوند او را از رحمتش دور مى سازد» (وَ لَعَنَهُ). 4 ـ مهیّا ساختن عذاب عظیمى براى او، مى فرماید: «و عذاب عظیمى براى او فراهم ساخته است» (وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً). و به این ترتیب، از نظر مجازات اخروى حداکثر تشدید در مورد قتل عمدى شده است، به طورى که در هیچ مورد از قرآن این چنین مجازات شدیدى بیان نگردیده. اما کیفر دنیوى قتل عمد، همان قصاص است که شرح آن در ذیل آیه 179 سوره «بقره» در جلد اول گذشت.
در اینجا این سؤال پیش مى آید، و آن این که مى دانیم: «خلود» یعنى مجازات جاودانى مخصوص کسانى است که بى ایمان از دنیا بروند در حالى که قاتل عمد ممکن است ایمان داشته باشد، حتى پشیمان گردد و از گناه بزرگى که انجام داده جداً توبه کند و گذشته را تا آنجا که قدرت دارد جبران نماید، پاسخ این چه مى تواند باشد؟ در پاسخ این سؤال مى توان گفت: منظور از قتل مؤمن در آیه این است: انسانى را به خاطر ایمان داشتن به قتل برساند و یا کشتن او را مباح بشمرد، روشن است چنین قتلى نشانه کفر قاتل است و لازمه آن خلود در عذاب مى باشد. حدیثى نیز از امام صادق(علیه السلام) به این مضمون نقل شده است این احتمال نیز هست که قتل افراد با ایمان و بى گناه، سبب شود که انسان بى ایمان از دنیا برود و توفیق توبه نصیب او نگردد و به خاطر همین موضوع گرفتار عذاب جاویدان شود. این هم ممکن است که منظور از خلود، در این آیه عذاب بسیار طولانى باشد، نه عذاب جاویدان.

سؤال دیگرى نیز در اینجا مطرح مى شود که: اصولاً آیا در قتل عمد، توبه پذیرفته است؟! جمعى از مفسران، صریحاً به این سوال پاسخ منفى داده، مى گویند: قتل نفس طبق آیه فوق اصلاً قابل توبه نیست، و در پاره اى از روایات که در ذیل آیه وارد شده است نیز اشاره به این معنى گردیده که: «لا تَوْبَةَ لَهُ» ولى آنچه از روح تعلیمات اسلام، روایات پیشوایان بزرگ دینى و فلسفه توبه که پایه تربیت و حفظ از گناه در آینده زندگى است، استفاده مى شود این است: هیچ گناهى نیست که قابل توبه نباشد، اگر چه توبه پاره اى از گناهان، بسیار سخت و شرائط سنگینى دارد، قرآن مجید مى فرماید: اِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرِکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ: «خداوند تنها گناه شرک را نمى بخشد اما غیر آن را براى هر کس بخواهد و صلاح ببیند خواهد بخشید» حتى سابقاً ذیل همین آیه اشاره کردیم که این آیه درباره آمرزش گناهان از طریق شفاعت و مانند آن سخن مى گوید، و الاّ گناه شرک نیز با توبه کردن و بازگشت به سوى توحید و اسلام، قابل بخشش است، همان طور که بیشتر مسلمانان صدر اسلام، در آغاز مشرک بودند، سپس توبه کردند، و خداوند گناه آنها را بخشید. بنابراین، شرک تنها گناهى است که بدون توبه بخشیده نمى شود، و اما با توبه کردن همه گناهان، حتى شرک قابل بخشش است چنان که در سوره «زمر» آیات 53 و 54 مى خوانیم: ...اِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیْعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیْمُ * وَ أَنِیْبُوا اِلى رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ: «...خداوند همه گناهان را مى بخشد; زیرا او بخشنده مهربان است * و به سوى خدا بازگشت کنید، توبه نمائید و تسلیم فرمان او باشید». و این که بعضى از مفسران گفته اند: آیات، مربوط به آمرزش همه گناهان در پرتوِ توبه، به اصطلاح از قبیل «عام» و قابل «تخصیص» مى باشد، صحیح نیست; زیرا لسان این آیات که در مقام امتنان بر گنهکاران مى باشد و با تأکیدات مختلف همراه است قابل تخصیص نیست (به اصطلاح آبى از تخصیص است). از این گذشته، اگر به راستى کسى که قتل عمدى از او سرزده به کلى از آمرزش خداوند مأیوس گردد، و براى همیشه (حتى پس از توبه مؤکّد و جبران عمل زشت خود، با اعمال نیک فراوان) در لعن و عذاب جاویدان بماند هیچگونه دلیلى ندارد که در باقیمانده عمر، اطاعت خدا کند و دست از اعمال خلاف و حتى قتل نفس هاى مکرر بر دارد، و این چگونه با روح تعلیمات انبیاء که براى تربیت بشر در هر مرحله آمده اند سازگار است؟! در تواریخ اسلام نیز، مى بینیم: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از گنهکاران خطرناکى همچون «وحشى» قاتل «حمزة بن عبدالمطلب» گذشت و توبه او را پذیرفت و نمى توان گفت: قتل نفس در حال شرک و ایمان آن قدر تفاوت دارد که در یک حال بخشوده شود و در حال دیگر به هیچ وجه قابل بخشش نباشد. اصولاً ـ همان طور که گفتیم ـ هیچ گناهى بالاتر از شرک نیست و مى دانیم که این گناه نیز با توبه و پذیرش اسلام بخشوده مى شود، چگونه مى توان باور کرد گناه قتل، حتى با توبه واقعى قابل بخشش نباشد؟ ولى اشتباه نشود آنچه در بالا گفتیم به این معنى نیست که قتل عمد، کار کوچک و کم اهمیتى است، یا به این سادگى مى توان از آن توبه کرد، بلکه به عکس، توبه واقعى از این گناه کبیره بسیار مشکل است، نیاز به جبران این عمل دارد و جبران آن کار آسانى نیست بنابراین، منظور فقط این است که راه توبه به روى چنین افرادى به طور کلى بسته نمى باشد.
فقها در کتاب «قصاص» و «دیات» از کتب فقهى با الهامى که از آیات و روایات اسلامى گرفته اند، قتل را به سه نوع تقسیم کرده اند: «قتل عمد» ، «قتل شبه عمد» و «قتل خطا». قتل عمد، قتلى است که با تصمیم قبلى و با استفاده از وسائل قتل، صورت گیرد، مثل این که: انسان به قصد کشتن دیگرى از حربه یا چوب یا سنگ یا دست استفاده کند. قتل شبه عمد، آن است که: تصمیمى بر کشتن نباشد، اما تصمیم بر کارى در مورد مقتول داشته باشد، که بدون توجه منجر به قتل گردد، مثل این که: کسى را عمداً کتک مى زند، بدون این که تصمیم کشتن او را داشته باشد، ولى این ضرب اتفاقاً منجر به قتل گردد. قتل خطا، آن است که: هیچگونه تصمیمى نه به قتل داشته باشد، نه انجام عملى در مورد مقتول، مثل این که مى خواهد حیوانى را شکار کند اما تیر خطا مى رود، به انسانى مى خورد و او را به قتل مى رساند. هر یک از این سه نوع، احکام مشروحى دارد که در کتب فقهى آمده است.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۹۴

۹۴ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً

ترجمه
۹۴ ـ اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که در راه خدا گام مى زنید (و به سفرى براى جهاد مى روید)، تحقیق کنید! و به خاطر این که سرمایه ناپایدار دنیا (و غنائمى) به دست آورید، به کسى که اظهار صلح و اسلام مى کند نگوئید: «مسلمان نیستى»! زیرا غنیمت هاى فراوانى (براى شما) نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید; و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدایت شدید). پس، (به شکرانه این نعمت بزرگ،) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است.

شان نزول
در روایات و تفاسیر اسلامى شأن نزول هائى درباره آیه فوق آمده است که کم و بیش، با هم شباهت دارند از جمله این که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از بازگشت از جنگ «خیبر»، «اسامة بن زید» را با جمعى از مسلمانان به سوى یهودیانى که در یکى از روستاهاى «فدک» زندگى مى کردند فرستاد، تا آنها را به سوى اسلام و یا قبول شرائط ذمه دعوت کند. یکى از یهودیان به نام «مرداس» که از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناه کوهى قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت، در حالى که به یگانگى خدا و نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) گواهى مى داد. «اسامة بن زید» به گمان این که مرد یهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهار اسلام مى کند و در باطن مسلمان نیست، به او حمله کرد و او را کشت و گوسفندان او را به غنیمت گرفت، هنگامى که خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، پیامبر(صلى الله علیه وآله)سخت از این جریان ناراحت شد، فرمود: تو مسلمانى را کشتى، «اسامة» ناراحت شد، عرض کرد: این مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام کرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: تو که از درون او آگاه نبودى، چه مى دانى؟ شاید به راستى مسلمان شده. در این موقع آیه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که: به خاطر غنائم جنگى و مانند آن هیچ گاه سخن کسانى که اظهار اسلام مى کنند را انکار ننمایند، بلکه هر کس اظهار اسلام کرد، باید سخن او را پذیرفت.

تفسیر
بعد از آن که در آیات گذشته تأکیدات لازم نسبت به حفظ جان افراد بى گناه شد، در این آیه، یک دستور احتیاطى براى حفظ جان افراد بى گناهى که ممکن است مورد اتهام قرار گیرند، بیان مى کند، مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که در راه جهاد گام بر مى دارید، تحقیق و جستجو کنید و به کسانى که اظهار اسلام مى کنند نگوئید مسلمان نیستید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً). و به این ترتیب، دستور مى دهد: آنهائى که اظهار ایمان مى کنند را با آغوش باز بپذیرند و هر گونه بد گمانى و سوء ظن را نسبت به اظهار ایمان آنها کنار بگذارند. پس از آن اضافه مى کند: «مبادا به خاطر نعمت هاى ناپایدار این جهان، افرادى که اظهار اسلام مى کنند را متهم کرده و آنها را به عنوان یک دشمن به قتل برسانید و اموال آنها را به غنیمت بگیرید» (تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا) آنگاه مى افزاید: در حالى که «غنیمت هاى جاودانى و ارزنده در پیشگاه خدا است» (فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ). و توجه مى دهد: گر چه در «گذشته چنین بودید و در دوران جاهلیت جنگ هاى شما انگیزه غارتگرى داشت» (کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ) سپس مى فرماید: ولى اکنون در پرتو اسلام و منّتى که خداوند بر شما نهاده است، از آن وضع نجات یافته اید، «بنابراین به شکرانه این نعمت بزرگ خدا بر شما، لازم است در کارها تحقیق کنید» (فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا). و سرانجام اعلام مى دارد: و این را بدانید که «خداوند از اعمال و نیّات شما آگاه است» (إِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً).
آیه فوق به خوبى این حقیقت را روشن مى سازد که: هیچ مسلمانى نباید براى هدف مادّى گام در میدان جهاد بگذارد، و به همین دلیل باید نخستین اظهار ایمان را از طرف دشمن بپذیرد، و به نداى صلح او پاسخ گوید، اگر چه از غنائم مادّى فراوان محروم گردد; زیرا هدف از جهاد اسلامى توسعه طلبى و جمع غنائم نیست، بلکه هدف آزاد شدن انسان ها از قید بندگى بندگان و خداوندان زور و زر است و هر زمان که روزنه امیدى به سوى این حقیقت گشوده شد، باید به سوى آن شتافت. آیه فوق مى گوید: شما یک روز چنین افکار منحطى داشتید و به خاطر سرمایه هاى مادّى خون هائى را مى ریختید، اما امروز آن برنامه به کلّى دگرگون شده است، به علاوه ، مگر خود شما به هنگام ورود در اسلام، غیر از اظهار ایمان چه برنامه دیگرى داشتید، چرا از قانونى که خود از آن استفاده کرده اید، درباره دیگران دریغ مى نمائید؟!
ممکن است با توجه به مضمون آیه، چنین ایراد شود که اسلام با قبول ادعاهاى ظاهرى مردم در مورد پیوستن به این آئین، زمینه را براى پرورش «منافق» در محیط اسلامى آماده مى کند، و با این برنامه، ممکن است عده زیادى از آن، سوء استفاده کرده و با استتار در زیر نام اسلام دست به اعمال جاسوسى و ضد اسلامى بزنند. در پاسخ باید گفت: شاید هیچ قانونى در جهان نباشد که راه سوء استفاده در آن وجود نداشته باشد. مهم این است که: قانون داراى مصالح قابل ملاحظه اى باشد، اگر بنا شود، اظهار اسلام به بهانه عدم آگاهى از مکنون قلب طرف، قبول نگردد، مفاسد بسیارى به بار مى آید که زیان آن به مراتب بیشتر است، و اصول عواطف انسانى را از بین خواهد برد; زیرا هر کس با دیگرى کینه و خرده حسابى داشته باشد مى تواند او را متهم کند که اسلام او ظاهرى است و با مکنون دل او هماهنگ نیست و به این ترتیب، خون هاى بسیارى از بى گناهان ریخته شود. از این گذشته، در آغاز گرایش به هر آئین، افرادى هستند که گرایش هاى ساده و تشریفاتى و ظاهرى دارند اما با گذشت زمان و تماس مداوم با آن آئین، محکم و ریشه دار مى شوند، این دسته را نیز نمى توان طرد کرد.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام):

إنَّ الحقَّ ثَقیلٌ مَرِیءٌ، و إنّ الباطِلَ خَفیفٌ وَبِیءٌ

همانا حقّ سنگین است اما گوارا، و باطل سبک و آسان است اما کشنده.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیات ۹۵ تا ۹۶

۹۵ لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً ۹۶ دَرَجات مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحیماً

ترجمه
۹۵ ـ (هرگز) افراد با ایمانى که بدون بیمارى و ناراحتى، از جهاد باز نشستند، با مجاهدانى که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! خداوند، مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان (ترک کنندگان جهاد) برترى مهمى بخشیده; خداوند وعده پاداش نیک داده; و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمى برترى بخشیده است. ۹۶ ـ درجات (مهمى) از ناحیه خداوند، و آمرزش و رحمت (نصیب آنان مى گردد); و خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفسیر
در آیات گذشته، سخن از جهاد در میان بود، این دو آیه مقایسه اى در میان مجاهدان و غیر مجاهدان به عمل آورده، مى فرماید: «افراد با ایمانى که از شرکت در میدان جهاد خوددارى مى کنند، در حالى که بیمارى خاصى که آنها را از شرکت در این میدان مانع شود ندارند، هرگز با مجاهدانى که در راه خدا و اعلاى کلمه حق با مال و جان خود جهاد مى کنند، یکسان نیستند» (لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ). روشن است: منظور از «قاعِدُون» در اینجا افرادى هستند که با داشتن ایمان به اصول اسلام، بر اثر نداشتن همت کافى، در جهاد شرکت نکرده اند، اما جهاد بر آنها واجب عینى نبوده; زیرا اگر واجب عینى بود، قرآن با این لحن ملایم درباره آنها سخن نمى گفت، و در آخر آیه به آنها وعده پاداش نمى داد. بنابراین، حتى در صورتى که جهاد واجب عینى نباشد برترى روشن «مجاهدان» بر «قاعدان» قابل انکار نیست. به هر حال، آیه کسانى که از روى نفاق و دشمنى از شرکت در جهاد خوددارى کرده اند را شامل نمى شود. ضمناً باید توجه داشت تعبیر «غَیْرُ أُولِى الضَّرَرِ» مفهوم وسیعى دارد، یعنى تمام کسانى را که به خاطر نقص عضو، یا بیمارى و یا ضعف فوق العاده و مانند آنها قادر به شرکت در جهاد نیستند را، استثناء مى کند. پس از آن، برترى مجاهدان را بار دیگر به صورت صریح تر و آشکارتر بیان کرده، مى فرماید: «خداوند مجاهدانى را که با مال و جان خود در راهش پیکار مى کنند بر خوددارى کنندگان از شرکت در میدان جهاد، برترى عظیمى بخشیده» (فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً) ولى در عین حال، چون ـ همان طور که گفتیم ـ نقطه مقابل این دسته از مجاهدان، افرادى هستند که جهاد براى آنها واجب عینى نبوده و یا این که: به خاطر بیمارى و ناتوانى و علل دیگر قادر به شرکت در میدان جهاد نبوده اند، براى این که پاداش نیت صالح، ایمان و سایر اعمال نیک آنها نادیده گرفته نشود، به آنها نیز وعده نیک داده، مى فرماید: «خداوند به هر دو دسته (مجاهدان و غیر مجاهدان) وعده نیک داده است» (وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى). بدیهى است میان وعده نیکى که به این دو دسته داده شده، فاصله بسیار است. در حقیقت قرآن با این بیان نشان مى دهد که: سهم هر کار نیکى در جاى خود محفوظ و فراموش نشدنى است، به خصوص این که: سخن از قاعدانى است که علاقمند به شرکت در جهاد بوده اند و آن را یک هدف عالى و مقدس مى دانستند ولى واجب عینى نبودن آن مانع از تحقق بخشیدن به این هدف عالى شده است. آنها نیز به اندازه علاقه اى که به این کار داشته اند، پاداش خواهند داشت، همچنین افراد أُولِى الضَّرَر: «کسانى که به خاطر بیمارى و یا نقص عضو در میدان جهاد شرکت نکرده اند» در حالى که با تمام وجود خود به آن علاقه داشته و عشق مىورزیده اند نیز سهم قابل ملاحظه اى از پاداش مجاهدان خواهند داشت، در حدیثى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده که به سربازان اسلام فرمود: لَقَدْ خُلِّفْتُمْ فِى الْمَدِیْنَةِ أَقْواماً ما سِرْتُمْ مَسِیْراً وَ لا قَطَعْتُمْ وادِیاً اِلاّ کانُوا مَعَکُمْ وَ هُمُ الَّذِیْنَ صَحَّتْ نِیّاتُهُمْ وَ نَصَحَتْ جُیُوبُهُمْ وَ هَوَتْ أَفْئِدَتُهُمْ اِلَى الْجِهادِ وَ قَدْ مَنَعَهُمْ عَنِ الْمَسِیْرِ ضَرَرٌ أَوْ غَیْرُهُ : «افرادى را در مدینه پشت سر گذاشتید که در هر گام در این مسیر، با شما بودند (و در پاداش هاى الهى شرکت داشتند) آنها کسانى بودند که نیتى پاک داشتند، به اندازه کافى خیرخواهى کردند و قلب هاى آنها مشتاق به جهاد بود ولى موانعى همچون بیمارى و زیان و غیر آن آنها را از شرکت در این کار بازداشت» ولى از آنجا که اهمیت جهاد در منطق اسلام، از این هم بیشتر است، بار دیگر به سراغ مجاهدان رفته و تأکید مى کند: «خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظیمى بخشیده است» (وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً).

این اجر عظیم، در آیه بعد چنین تفسیر شده: «درجات مهمى از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او است» (دَرَجات مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً). و اگر در این میان افرادى ضمن انجام وظیفه خویش، مرتکب لغزش هائى شده اند و از کرده خویش پشیمانند خدا به آنها نیز وعده آمرزش داده، لذا در پایان آیه مى فرماید: «و خداوند غفور و رحیم است» (وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحیماً).
در آیه فوق، سه بار نام «مجاهدان» به میان آمده، در نخستین بار مجاهدان همراه با «هدف» و «وسیله» جهاد، ذکر شده اند (المُجاهِدُونَ فِى سَبِیْلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِم) . در مرتبه دوم، نام مجاهدان فقط با وسیله جهاد ذکر شده، اما سخنى از هدف به میان نیامده است (المُجاهِدُینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ) . و در مرحله آخر، تنها نام مجاهدان به میان آمده است (المُجاهِدِیْنَ...). و این یکى از نکات بارز بلاغت در کلام است که چون شنونده مرحله به مرحله با موضوع آشناتر مى شود از قیود و مشخصات آن مى کاهند و کار آشنائى به جائى مى رسد که تنها با یک اشاره همه چیز معلوم مى شود.
در آیه نخست، برترى مجاهدان بر قاعدان به صورت مفرد (درجه) ذکر شده در حالى که در آیه دوم به صورت جمع (درجات) آمده است، روشن است: میان این دو تعبیر، منافاتى نیست; زیرا در تعبیر اول، منظور بیان اصل برترى مجاهدان بر غیر آنها است، ولى در تعبیر دوم، این برترى را شرح مى دهد، لذا با ذکر «مغفرت» و «رحمت» نیز توأم شده است. به عبارت دیگر، تفاوت میان این دو، تفاوت میان «اجمال» و «تفصیل» است. ضمناً از تعبیر به «درجات» نیز مى توان این معنى را استفاده کرد که مجاهدان همه در یک حدّ و پایه نیستند و به اختلاف درجه اخلاص، فداکارى و تحمل ناراحتى ها، مقامات معنوى آنها مختلف است; زیرا مسلّم است همه مجاهدانى که در یک صف در برابر دشمن مى ایستند، به یک اندازه، جهاد نمى کنند و به یک اندازه اخلاص ندارند، بنابراین هر یک، به تناسب کار و نیت خود پاداش مى گیرند.

جهاد یک قانون عمومى در عالم آفرینش است، و همه موجودات زنده جهان اعم از نباتات و حیوانات به وسیله جهاد موانع را از سر راه خود بر مى دارند، تا بتوانند به کمالات مطلوب خود برسند. به عنوان مثال، ریشه درخت براى به دست آوردن غذا و نیرو، به طور دائم در حال فعالیت و حرکت است، و اگر روزى این فعالیت و کوشش را ترک گوید، ادامه زندگى براى او غیر ممکن است. به همین دلیل، هنگامى که در حرکت خود در اعماق زمین با موانعى برخورد کند، اگر بتواند آنها را سوراخ کرده و از آنان مى گذرد. عجیب این است که: ریشه هاى لطیف، گاهى همانند مته هاى فولادى با موانع به نبرد بر مى خیزند. و اگر احیاناً این توانائى را نداشت، راه خود را کج کرده و با دور زدن از مانع مى گذرد. در وجود خود ما در تمام شبانه روز حتى در ساعاتى که در خوابیم نبرد عجیبى میان گلبول هاى سفید خون ما و دشمنان مهاجم وجود دارد، که اگر یک ساعت این جهاد خاموش گردد، و مدافعان کشور تن دست از پیکار بکشند، انواع میکروب هاى موذى در دستگاه هاى مختلف رخنه کرده، و سلامت ما را به مخاطره خواهند افکند. عین همین مطلب، در میان جوامع انسانى و اقوام و ملل عالم وجود دارد. آنانى که همیشه در حال «جهاد» و «مراقبت» به سر مى برند، همواره زنده و پیروزند، و دیگرانى که به فکر خوش گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند، دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت. و همین است که رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: فَمَنْ تَرَکَ الْجِهادَ أَلْبَسَهُ اللّهُ ذُلاًّ وَ فَقْراً فِى مَعِیْشَتِهِ وَ مَحْقاً فِى دِیْنِهِ اِنَّ اللّهَ أَعَزَّ أُمَّتِى بِسَنابِکِ خَیْلِها وَ مَراکِزِ رِماحِها : «آن کس که جهاد را ترک گوید، خدا بر اندام او لباس ذلت مى پوشاند، و فقر و نیازمندى بر زندگى، و تاریکى بر دین او سایه شوم مى افکند، خداوند پیروان مرا به وسیله سم ستورانى که به میدان جهاد پیش مى روند و به وسیله پیکان هاى نیزه ها، عزت مى بخشد» و به مناسبت دیگرى مى فرماید: أُغْزُوا تُورِثُوا أَبْنائَکُمْ مَجْداً: «جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به میراث بگذارید»! 2 و امیر مؤمنان على(علیه السلام) در ابتداى خطبه جهاد چنین مى فرماید: ... فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ أَوْلِیائِهِ وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوى وَ دِرعُ اللّهِ الْحَصِیْنَةِ وَ جُنَّـتُهُ الْوَثِیْقَةُ، فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغارِ وَ الْقَماءَةِ... : «...جهاد درى است از درب هاى بهشت، که خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است، جهاد، لباس پر فضیلت «تقوا» است جهاد، زره نفوذناپذیر الهى است، جهاد، سپر محکم پروردگار است، آن کس که جهاد را ترک گوید، خداوند بر اندام او لباس ذلت و بلا مى پوشاند، و او را در مقابل دیدگاه مردم خوار و ذلیل جلوه مى دهد...» ضمناً باید توجه داشت: جهاد، تنها به معنى جنگ و نبرد مسلحانه نیست بلکه هر نوع تلاش و کوششى که براى پیشبرد اهداف مقدس الهى انجام گیرد را شامل مى شود. و به این ترتیب، علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى، مبارزات علمى، منطقى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى را نیز در بر مى گیرد.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیات ۹۷ تا ۹۹

۹۷ إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً ۹۸ إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً ۹۹ فَأُولئِکَ عَسَى اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللّهُ عَفُوّاً غَفُوراً

ترجمه
۹۷ـ کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بودید»؟ گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم». آنها (فرشتگان) گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟! آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند. ۹۸ ـ مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانى که به راستى تحت فشار قرار گرفته اند; نه چاره اى دارند، و نه راهى (براى نجات از آن محیط آلوده) مى یابند. ۹۹ ـ ممکن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد; و خداوند، عفو کننده و آمرزنده است.

شان نزول
قبل از آغاز جنگ «بدر»، سران قریش اخطار کردند: همه افراد ساکن «مکّه» که آمادگى براى شرکت در میدان جنگ دارند، باید براى نبرد با مسلمانان حرکت کنند و هر کس مخالفت کند خانه او ویران و اموالش مصادره مى شود. به دنبال این تهدید، عده اى از افرادى که ظاهراً اسلام آورده بودند، ولى به خاطر علاقه شدید به خانه و زندگى و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نیز با بت پرستان به سوى میدان جنگ حرکت کردند، و در میدان در صفوف مشرکان ایستادند و از کمى نفرات مسلمانان به شک و تردید افتادند و سرانجام در این میدان کشته شدند. آیه فوق نازل گردید و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.

تفسیر
در تعقیب بحث هاى مربوط به جهاد، در این آیات اشاره به سرنوشت شوم کسانى شده که دم از اسلام مى زدند، ولى برنامه مهم اسلامى یعنى «هجرت» را عملى نساختند، در نتیجه به وادى هاى خطرناکى کشیده شدند و در صفوف مشرکان جان سپردند. قرآن مى فرماید: «کسانى که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند ـ در حالى که به خود ستم کرده بودند ـ و از آنها پرسیدند: شما در چه حالى و کجا بودید؟ (که در چنین وضعى گرفتار شده اید؟) اگر مسلمان بودید، چرا در صفوف کفار قرار گرفتید؟ و با مسلمانان جنگیدید؟ و در پاسخ به عنوان عذرخواهى گفتند: ما در محیط خود تحت فشار بودیم و به همین جهت توانائى بر اجراى فرمان خدا نداشتیم» (إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الأَرْضِ). این اعتذار از آنان پذیرفته نشد، بلکه از فرشتگان خدا پاسخ شنیدند: «مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که مهاجرت کنید و خود را از آن محیط آلوده و خفقان بار برهانید»؟ (قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها). آرى، آنها هیچ عذر و بهانه قابل قبولى در برابر این اعتراض نداشتند، لذا در پایان آیه، به سرنوشت آنان اشاره کرده، مى فرماید: «این گونه اشخاص که با عذرهاى واهى و مصلحت اندیشى هاى شخصى شانه از زیر بار هجرت خالى کردند و زندگى در محیط آلوده و خفقان بار را بر آن ترجیح دادند، جایگاهشان دوزخ است و بد سرانجامى دارند» (فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً). و بدین ترتیب، مجازات کسانى که راه چاره براى خروج از محیط کفر دارند و مى توانند از همکارى با کفار خوددارى کنند و نمى کنند را مشخص ساخته است.
در آیه بعد، مستضعفان و ناتوان هاى واقعى (نه مستضعفان دروغین) را استثناء کرده، مى فرماید: «مگر مردان و زنان و کودکانى که هیچ راه چاره اى براى هجرت و هیچ طریقى براى نجات از آن محیط آلوده نمى یابند» (إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً). زیرا واقعاً این دسته معذورند و خداوند ممکن نیست تکلیف ما لا یطاق کند. این گروه مکلف به هجرت نیستند، بلکه دیگر مسلمانان مکلفند که راهى براى رهائى آنها پیدا کنند.

در آخرین آیه مورد بحث مى فرماید: «ممکن است اینها مشمول عفو خداوند شوند و خداوند همواره بخشنده و آمرزنده بوده است» (فَأُولئِکَ عَسَى اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللّهُ عَفُوّاً غَفُوراً). در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید: اگر این افراد به راستى معذورند، چرا نمى فرماید حتماً خداوند، آنها را مى بخشد، بلکه مى گوید عَسى: «شاید». پاسخ این سوال همان است که در ذیل آیه 84 از همین سوره بیان شد که: منظور از این گونه تعبیرات، آن است که حکم مذکور در این آیه داراى شرائطى است، که باید به آنها توجه داشت. یعنى این گونه اشخاص هنگامى مشمول عفو الهى مى شوند که در انجام هجرت به هنگام فرصت کمترین قصورى نورزیده اند و به اصطلاح تقصیر در مقدمات کار نداشته اند و همواره آماده اند که در نخستین فرصت ممکن هجرت نمایند.
تعبیر به «تَوَفّى» در آیه شریفه به جاى «موت» ، در حقیقت اشاره به این نکته است که: مرگ به معنى نابودى و فنا نیست، بلکه یک نوع «دریافت روح از ناحیه فرشتگان» است، یعنى روح او را که اساسى ترین قسمت وجود او است مى گیرند و با خود به جهان دیگرى مى برند. این گونه تعبیر که در قرآن کراراً آمده، یکى از روشن ترین اشارات قرآن به مسأله وجود روح و بقاى آن بعد از مرگ است، که شرح آن در ذیل آیات مناسب خواهد آمد، و پاسخى است به کسانى که مى گویند: قرآن هیچگونه اشاره اى به مسأله روح نکرده است.
از بررسى موارد متعددى از قرآن مجید (12 مورد) که درباره «توفّى» و مرگ سخن به میان آمده، استفاده مى شود: گرفتن ارواح به دست یک فرشته معین نیست، بلکه فرشتگانى هستند که این وظیفه را به عهده دارند و مأمور انتقال ارواح آدمیان از این جهان به جهان دیگرند، و آیه فوق که «الملائکة» در آن به صورت جمع آمده اند، نیز یکى از شواهد این موضوع است. علاوه بر این، در آیه 61 سوره «انعام» مى خوانیم: حَتّى اِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا: «هنگامى که زمان مرگ یکى از شما برسد، فرستادگان ما روح او را قبض مى کنند». و اگر مى بینیم در بعضى از آیات این موضوع به ملک الموت: «فرشته مرگ» نسبت داده شده از این نظر است که او بزرگ فرشتگان مأمور قبض ارواح است، همان کسى که در احادیث، به نام «عزرائیل» از او یاد شده است. از این رو این که: بعضى مى پرسند: چگونه ممکن است یک فرشته در آنِ واحد همه جا حضور یابد و قبض روح انسان هاى متعددى کند، پاسخ آن روشن مى گردد. از این گذشته، به فرض این که: فرشتگان متعدد نباشند و تنها یک فرشته باشد، باز مشکلى ایجاد نمى شود; زیرا تجرد وجودى او ایجاب مى کند که دائره نفوذ عملش فوق العاده وسیع باشد; چرا که یک وجود مجرد مى تواند احاطه وسیعى نسبت به جهان ماده داشته باشد. در حدیثى که درباره فرشته مرگ (ملک الموت) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، مى خوانیم: هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از احاطه او نسبت به جهان سؤال کرد، در جواب چنین گفت: مَا الدُّنْیا کُلُّها عِنْدِى فِیْما سَخَّرَهَا اللّهُ لِى وَ مَکَّنَنِى عَلَیْها اِلاّ کَالدِّرْهَمِ فِى کَفِّ الرَّجُلِ یُقَلِّبُهُ کَیْفَ یَشاءُ : «این جهان و آنچه در آن است با تسلط و احاطه اى که خداوند به من بخشیده در نزد من همچون سکه اى است در دست انسان، که هر گونه بخواهد آن را مى چرخاند» ضمناً اگر مى بینیم در بعضى از آیات قرآن، قبض روح به خدا نسبت داده شده است، مانند: اللّهُ یَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِیْنَ مَوْتِها: «خداوند جان ها را در موقع مرگ مى گیرد با آیات گذشته هیچ منافاتى ندارد; زیرا در مواردى که کار با وسائطى انجام مى گیرد، گاهى کار را به وسائط نسبت مى دهند و گاهى به آن کسى که اسباب و وسائط را فراهم کرده است، و هر دو نسبت، صحیح است. جالب این که: در قرآن بسیارى از حوادث جهان به فرشتگانى که مأمور خدا در عالم هستى هستند، نسبت داده شده است. و همان طور که مى دانیم فرشته معنى وسیعى دارد که از «موجودات مجرد عاقل» گرفته تا «نیروها و قواى طبیعى» را شامل مى شود.

از بررسى آیات قرآن و روایات استفاده مى شود: «مستضعف» به کسانى مى گویند که از نظر فکرى، یا بدنى، یا اقتصادى، آن چنان ضعیف باشند که قادر به شناسائى حق از باطل نشوند. و یا این که: با تشخیص عقیده صحیح بر اثر ناتوانى جسمى، یا ضعف مالى و یا محدودیت هائى که محیط بر آنها تحمیل کرده، قادر به انجام وظائف خود به طور کامل نباشند و نتوانند مهاجرت کنند. از على(علیه السلام) چنین نقل شده: وَ لا یَقَعُ اِسْمُ الاِسْتِضْعافِ عَلى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْها أُذُنُهُ وَ وَعاها قَلْبُهُ: «نام مستضعف به کسى که حجت بر او تمام شده و حق را شنیده و فکرش آن را درک کرده است اطلاق نمى شود» از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) پرسیدند: مستضعفان چه کسانى هستند؟ امام(علیه السلام) در پاسخ این سؤال نوشتند: اَلضَّعِیْفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ لَهُ حُجَّةٌ وَ لَمْ یَعْرِفِ الاِخْتِلافَ فَاِذا عَرِفَ الاِخْتِلافَ فَلَیْسَ بِضَعِیْف: «مستضعف کسى است که حجت و دلیل به او نرسیده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقاید که محرک بر تحقیق است) پى نبرده باشد، اما هنگامى که به این مطلب پى برد، دیگر مستضعف نیست» روشن است مستضعف در دو روایت فوق، همان مستضعف فکرى و عقیده اى است ولى در آیه مورد بحث، و آیه 75 همین سوره که گذشت، منظور از مستضعف، همان مستضعف عملى است یعنى کسى که حق را تشخیص داده اما خفقان محیط به او اجازه عمل را نمى دهد.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۱۰۰

۱۰۰ وَ مَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الأَرْضِ مُراغَماً کَثیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحیماً

ترجمه
۱۰۰ ـ کسى که در راه خدا هجرت کند، جاهاى امن فراوان و گسترده اى در زمین مى یابد. و هر کس به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست; و خداوند، آمرزنده و مهربان است.

تفسیر
به دنبال بحث درباره افرادى که بر اثر کوتاهى در انجام فریضه مهاجرت، به انواع ذلت ها و بدبختى ها تن در مى دهند، در این آیه با قاطعیت تمام درباره اهمیت هجرت در دو قسمت بحث شده است: نخست اشاره به آثار و برکات هجرت در زندگى این جهان کرده، مى فرماید: «کسانى که در راه خدا و براى خدا مهاجرت کنند، در این جهان پهناور خدا، نقاط امن فراوان و وسیع پیدا مى کنند که مى توانند حق را در آنجا اجراء کنند و بینى مخالفان را به خاک بمالند» (وَ مَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الأَرْضِ مُراغَماً کَثیراً وَ سَعَةً). باید توجه داشت: «مُراغَم» از ماده «رَغام» (بر وزن کلام) به معنى «خاک» گرفته شده، و «ارغام» به معنى به خاک مالیدن و ذلیل کردن است و «مراغم» هم صیغه اسم مفعول است و هم اسم مکان، اما در آیه فوق به معنى اسم مکان آمده، یعنى مکانى که مى توانند در آن حق را اجراء کنند و اگر کسى با حق از روى عناد مخالفت کند، او را محکوم سازند و بینى او را به خاک بمالند! سپس به جنبه معنوى و اخروى مهاجرت اشاره کرده مى فرماید: «کسى که از خانه و وطن خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) خارج شود و پیش از رسیدن به هجرتگاه، مرگ او را فرا گیرد، اجر و پاداش وى بر خدا است، و خداوند گناهان او را مى بخشد» (وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحیماً). بنابراین، مهاجران در هر صورت به پیروزى بزرگى نائل مى گردند، چه بتوانند خود را به مقصد برسانند و از آزادى و حریت در انجام وظائف بهره گیرند. و چه نتوانند و جان خود را در این راه از دست بدهند، و با این که تمام پاداش هاى نیکوکاران بر خدا است، ولى در اینجا به خصوص تصریح به این موضوع شده است که: فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ: «پاداش او بر خدا لازم شده است». و این نهایت عظمت و اهمیت پاداش مهاجران را روشن مى سازد.
طبق این آیه، و آیات فراوان دیگر قرآن، اسلام با صراحت دستور مى دهد: اگر در محیطى به خاطر عواملى نتوانستید آنچه وظیفه دارید انجام دهید، به محیط و منطقه امن دیگرى «هجرت» نمائید; زیرا با وسعت جهان هستى «نتو ان مرد به ذلت که در اینجا زادم»! علت این دستور روشن است; زیرا اسلام جنبه منطقه اى ندارد، و وابسته و محدود به مکان و محیط معینى نیست. به این ترتیب، علاقه هاى افراطى به محیط تولد و زادگاه و دیگر علائق مختلف از نظر اسلام نمى تواند مانع از هجرت مسلمان باشد. و لذا مى بینیم در صدر اسلام، همه این علاقه ها به خاطر حفظ و پیشرفت اسلام بریده شد، و به گفته یکى از مورخان غرب: «قبیله و خانواده تنها شجره و درختى است که در صحرا مى روید و هیچ فردى جز در پناه آن نمى تواند زندگى کند، و محمّد(صلى الله علیه وآله) با هجرت خویش شجره اى را که از گوشت و خون خانواده اش پرورده شده بود، براى پروردگارش قطع کرد». (و با قریش رابطه خود را برید) از اینها گذشته، در میان همه موجودات زنده ـ به هنگامى که موجودیت خود را در خطر مى بینند ـ «هجرت» وجود دارد. بسیارى از انسان هاى گذشته، پس از تغییر شرائط جغرافیائى زمین، از زادگاه خود براى ادامه حیات به نقاط دیگر کوچ کردند. نه تنها انسان ها، بلکه در میان جانداران دیگر انواع بسیارى به عنوان مهاجر شناخته شده اند، مانند پرندگان مهاجر که براى ادامه حیات، گاهى تقریباً سرتاسر کره زمین را سیر مى کنند. و بعضى از آنها از منطقه قطب شمال تا منطقه قطب جنوب را طى مى نمایند. و به این ترتیب، گاهى براى حفظ حیات خود، در سال حدود 18 هزار کیلومتر پرواز مى نمایند و این خود مى رساند که: هجرت یکى از قوانین جاودانه حیات و زندگى است. آیا انسان ممکن است از یک پرنده کمتر باشد؟! و آیا هنگامى که حیات معنوى، حیثیت و اهداف مقدسى که از حیات مادى انسان ارزشمندتر است، به خطر افتاد، مى تواند به عذر این که اینجا زادگاه من است، تن به انواع تحقیرها، ذلت ها، محرومیت ها، سلب آزادى ها و از میان رفتن اهداف خود، بدهد؟! و یا این که: طبق همان قانون عمومى حیات، مى بایست از چنین نقطه اى مهاجرت کند، و به محلى که آمادگى براى نمو و رشد مادى و معنوى او است، انتقال یابد؟

جالب این است که: هجرت ـ آن هم نه براى حفظ خود، بلکه براى حفظ آئین اسلام ـ مبدأ تاریخ مسلمانان مى باشد، و زیر بناى همه حوادث سیاسى، تبلیغى و اجتماعى ما را تشکیل مى دهد. اما چرا سال هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عنوان مبدأ تاریخ اسلام انتخاب شد؟ این موضوع جالب توجهى است; زیرا مى دانیم هر قوم و ملتى براى خود مبدأ تاریخى دارند، مثلاً: مسیحیان مبدأ تاریخ خود را سال میلاد مسیح قرار داده اند، و در اسلام با این که حوادث مهم فراوانى مانند: ولادت پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، بعثت او، فتح «مکّه» و رحلت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بوده، ولى هیچ کدام انتخاب نشده، و تنها زمان هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به عنوان مبدأ تاریخ انتخاب شده است. تاریخ مى گوید: مسلمانان در زمان خلیفه دوم ـ که اسلام طبعاً توسعه یافته بود ـ به فکر تعیین مبدأ تاریخى که جنبه عمومى و همگانى داشته باشد، افتادند، و پس از گفتگوى فراوان نظر على (علیه السلام) را دائر بر انتخاب هجرت به عنوان مبدأ تاریخ پذیرفتند در واقع مى بایست چنین هم باشد; زیرا هجرت درخشنده ترین برنامه اى بود که در اسلام پیاده شد، و سر آغاز فصل نوینى از پیشرفت اسلام گشت. مسلمانان تا در «مکّه» بودند و دوران آموزش خود را مى دیدند، در ظاهر هیچ گونه قدرت اجتماعى و سیاسى نداشتند، اما پس از هجرت، بلافاصله دولت اسلامى تشکیل شد، و با سرعت فراوانى در همه زمینه ها پیشرفت کرد. و اگر مسلمانان به فرمان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) دست به چنین هجرتى نمى زدند، نه تنها اسلام از محیط «مکّه» فراتر نمى رفت، که ممکن بود در همان جا دفن و فراموش مى شد.
روشن است: «هجرت» یک حکم مخصوص به زمان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نبوده است، بلکه در هر عصر و زمان و مکانى اگر همان شرائط پیش آید، مسلمانان موظف به هجرتند. اساساً قرآن، هجرت را مایه پیدایش آزادى و آسایش مى داند، همان طور که در آیه مورد بحث صریحاً آمده است و در سوره «نحل» آیه 41 نیز بیان دیگر این حقیقت ذکر شده: وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِى اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَـنُبَوِّئَنَّهُمْ فِى الدُّنْیا حَسَنَةً: «و آنها که مورد ستم واقع شدند و به دنبال آن در راه خدا مهاجرت اختیار کردند جایگاه پاکیزه اى در دنیا خواهند داشت».
در تعقیب آیات گذشته که درباره «جهاد» و «هجرت» بحث مى کرد، در این آیه، به مسأله «نماز مسافر» اشاره کرده، مى فرماید: هنگامى که مسافرت کنید گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر از خطرات کافران بترسید; زیرا کافران دشمن آشکار شما هستند».

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیه ۱۰۱

۱۰۱ وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوّاً مُبیناً

ترجمه
وهنگامی که در روی زمین سفر می کنید، اگر بترسیدکه کافران به شما آسیب و آزار رسانند، برشما گناهی نیست که از نمازها( یِ چهار رکعتی خود ، دو رکعت) بکاهید؛ زیرا کافران همواره برای شما دشمنی آشکارند.

تفسیر
این آیه از جهاتى قابل بحث است، نخست این که: از «سفر» تعبیر به «ضرب فى الأرض» شده، دیگر این که: نسبت به نماز قصر تعبیر «لا جُناحَ» به کار رفته، و سوم این که: قصر خواندن نماز مقید به «اِنْ خِفْتُمْ» شده است، که در ادامه هر سه مطلب روشن خواهد شد. چنان که روشن شد، در این آیه از سفر ، تعبیر به «ضرب فى الارض» شده است; زیرا مسافر، زمین را به هنگام سفر با پاى خود مى کوبد نکته دیگر این که: در آیه فوق، مسأله نماز قصر، مشروط به ترس از خطر دشمن شده است، در حالى که در مباحث فقهى مى خوانیم نماز قصر، یک حکم عمومى است و تفاوتى در آن، میان سفرهاى خوفناک یا امن و امان نمى باشد، روایات متعددى که از طرق شیعه و اهل تسنن در زمینه نماز قصر وارد شده است نیز این عمومیت را تأیید مى کند در پاسخ باید گفت: ممکن است مقید ساختن حکم قصر به مسأله «خوف» به خاطر یکى از چند جهت باشد: الف ـ این قید، ناظر به وضع مسلمانان آغاز اسلام است و به اصطلاح قید غالبى است، یعنى غالباً سفرهاى آنها توأم با خوف بوده و همان طور که در علم اصول گفته شده «قیود غالبى» مفهوم ندارند، چنان که در آیه: وَ رَبائِبُکُمُ اللاّتِى فِى حُجُورِکُمْ: «دختران همسرانتان که در دامانتان بزرگ مى شوند بر شما حرامند نیز با همین مسأله رو به رو مى شویم; زیرا «دختران همسر» مطلقاً جزء محارمند، خواه در دامان انسان بزرگ شده باشند یا نه، ولى چون غالباً زنان مطلقه اى که شوهر مى کنند جوانند و فرزندان خردسالى دارند که در دامان شوهر دوم بزرگ مى شوند قید فِى حُجُورِکُم: «در دامانتان» در آیه مزبور ذکر شده است. یعنى: از این قید استفاده نمى شود که اگر در دامان شما بزرگ نشدند بر شما مَحرم نیستند، نسبت به آیه مورد بحث نیز چنین است، یعنى غالباً در آن دوران مسافرت با خوف و ترس بوده، اما این مفهوم از آن استفاده نمى شود که اگر سفر بدون خوف و ترسى بود، باید نماز را تمام خواند. ب ـ بعضى از مفسران معتقدند: مسأله نماز قصر نخست به هنگام خوف (طبق آیه فوق) تشریع شده است، سپس این حکم توسعه پیدا کرده و به همه موارد عمومیت یافته است. ج ـ ممکن است این قید، جنبه تأکید داشته باشد، یعنى بر مسافر همه جا لازم است نماز را قصر بخواند، اما به هنگام خوف از دشمن تأکید بیشترى دارد. در هر حال، شک نیست که با توجه به تفسیر آیه، در روایات فراوان اسلامى نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد و به همین دلیل پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در مسافرت هاى خود و حتى در مراسم حج (در سرزمین منى) نماز شکسته مى خواند. دومین نکته مورد بحث در آیه فوق، این که مى گوید: لا جُناحَ عَلَیْکُمْ: «گناهى بر شما نیست» و نمى گوید حتماً نماز را شکسته بخوانید، پس چگونه مى توان گفت: نماز قصر واجب عینى است نه واجب تخییرى؟ پاسخ این مطلب این است: عین این سؤال از پیشوایان اسلام شده است و در جواب به دو نکته اشاره کرده اند: نخست این که: تعبیر به لا جُناحَ: «گناهى بر شما نیست...» در خود قرآن مجید در بعضى موارد در معنى وجوب به کار رفته است مانند: اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما: «صفا و مروه از شعائر الهى است، بنابراین هر کس حج یا عمره به جا آورد گناهى بر او نیست که این دو را طواف کند (سعى صفا و مروه به جا آورد) در حالى که مى دانیم سعى صفا و مروه هم در حج واجب است و هم در عمره. و لذا پیامبر(صلى الله علیه وآله) و همه مسلمانان آن را به جا مى آورند ـ عین این مضمون در روایتى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است ـ به عبارت دیگر: تعبیر به «لا جُناحَ» هم در آیه مورد بحث، و هم در آیه حج براى نفى توهم تحریم است; زیرا در آغاز اسلام بت هائى روى صفا و مروه قرار داشت و به خاطر آنها بعضى از مسلمانان فکر مى کردند سعى بین صفا و مروه از آداب بت پرستان است. در حالى که چنین نبود، لذا براى نفى این توهم مى فرماید: «گناهى بر شما نیست که سعى صفا و مروه کنید».

همچنین در مورد مسافر جاى این توهم هست که: بعضى چنین تصور کنند، کوتاه کردن نماز در سفر یک نوع گناه است، لذا قرآن با تعبیر «لا جُناحَ» این توهم را از بین مى برد. نکته دیگر این که: در بعضى از روایات به این موضوع اشاره شده که کوتاه خواندن نماز در سفر، یک نوع تخفیف الهى است، و ادب ایجاب مى کند که انسان این تخفیف را رد نکند و نسبت به آن بى اعتنائى به خرج ندهد، در روایات اهل تسنن از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که درباره نماز قصر فرمود: صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللّهُ بِها عَلَیْکُمْ فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ: «این هدیه اى است که خداوند به شما داده است آن را بپذیرید» نظیر این حدیث در منابع شیعه نیز وارد شده است، امام صادق(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که مى فرمود: «افطار در سفر و نماز قصر از هدایاى الهى است، کسى که از این کار صرف نظر کند، هدیه الهى را رد کرده است» نکته سوم که باید به آن توجه داشت این است که: بعضى چنین تصور کرده اند: آیه فوق حکم نماز خوف (نماز در میدان جنگ و مانند آن) را بیان مى کند و تعبیر به اِنْ خِفْتُمْ: «اگر بترسید...» را گواه بر این مطلب گرفته اند. ولى جمله اِذا ضَرَبْتُمْ فِى الأَرْضِ: «هر گاه مسافرت کنید» مفهوم عامى دارد که هر گونه مسافرتى را شامل مى شود، خواه مسافرت عادى باشد یا مسافرت براى جهاد. به علاوه، حکم نماز خوف به طور جداگانه و مستقل در آیه بعد آمده است، و تعبیر به «اِنْ خِفْتُمْ» همان طور که گفتیم یک نوع قید غالبى است که در غالب مسافرت هاى آن زمان براى مسلمانان وجود داشته است. بنابراین، دلالتى بر نماز خوف ندارد، افزون بر این در میدان جنگ همیشه خوف از حملات دشمن وجود دارد و جاى این نیست که گفته شود «اگر بترسید که دشمن به شما حمله کند» و این خود گواه دیگرى است که آیه اشاره به تمام سفرهائى مى کند که ممکن است خطراتى در آن وجود داشته باشد. ضمناً باید توجه داشت: شرائط نماز مسافر، مانند شرائط و خصوصیات سایر احکام اسلامى در قرآن نیامده است بلکه در سنت به آن اشاره شده است. از جمله این که: نماز قصر در سفرهاى کمتر از هشت فرسخ نیست; زیرا در آن زمان مسافر در یک روز معمولاً هشت فرسخ راه را طى مى کرد. همچنین افرادى که همیشه در سفرند و یا سفر جزء برنامه زندگانى آنها شده است، از این حکم مستثنى هستند; زیرا مسافرت براى آنها جنبه عادى دارد، نه جنبه فوق العاده. همین گونه کسانى که سفرشان سفر معصیت است مشمول این قانون نمى باشند; زیرا این حکم یک نوع تخفیف الهى است و کسانى که در راه گناه، راه مى سپرند نمى توانند مشمول آن باشند. و نیز مسافر تا به حدّ ترخص نرسد (نقطه اى که صداى اذان شهر را نشنود و یا دیوارهاى شهر را نبیند) نباید نماز قصر بخواند; زیرا هنوز از قلمرو شهر بیرون نرفته و عنوان مسافر به خود نگرفته است. و همچنین احکام دیگرى که در کتب فقهى مشروحاً آمده و احادیث مربوط به آن را محدثان در کتب حدیث ذکر کرده اند.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

23 ربیع الأوّل ورود حضرت معصومه" علیها السلام" به قم المقدسه

در این روز در سال 201 هـ کریمه ی اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به قم تشریف فرما شدند که 17 روز قبل از شهادت آن حضرت است. (1)

آن حضرت با قدوم مبارک خود این شهر را متبرک گردانیدند، و به در خواست جناب موسی بن خزرج پسر سعد أشعری که از بزرگان قم بود، منزل او را منوّر نموده در آنجا نزول اجلال فرمودند. در همان مکان تشریف داشتند و زن های قم مخصوصاً علوّیات به خدمت آن حضرت می رسیدند و از وجود آن حضرت استفاده می کردند تا بعد از 17 روز از دنیا رحلت فرمودند. عبادتگاه آن حضرت معروف به «ستّیه» در میدان میر قم معروف است. (2)

منابع : 1. نظر به اینکه رحلت آن حضرت در 10 ربیع الثانی است و طبق تصریح کتاب تاریخ قم تألیف حسن بن محمّد بن حسن بن سائب بن مالک اشعری متوفای 378 ق و کتاب انوار المشعشین : ج 1، ص 276 و ج 2، ص 488، آن حضرت 17روز در قم اقامت گزیده اند، لذا روز 23 ربیع الأوّل سالروز ورود آن حضرت به قم است. | 2. بحار الأنوار : ج 48، ص 290، ج 57 ص 219.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امام صادق علیه السلام

«إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَة، فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ» و «إِذَا أَصَابَتْکُمْ بَلِیَّةٌ وَ عَنَاءٌ فَعَلَیْکُمْ بِقُمَّ فَإِنَّهُ مَأْوَى الْفَاطِمِیِّین ...‏»؛

ما را حرمى است که آن شهر قم باشد و به زودی در آن تربت مقدسه بانویی از فرزندانم به نام فاطمه و هر که ‏او را زیارت کند بهشت بر او واجب شود. و چون بلاء و رنجى به شما رسد، بر شما باد به قم که جایگاه بنى فاطمه است.

﴿ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏ 57، ص 217 ﴾

چهل حدیث درباره قم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه نساء آیات ۱۰۲ تا ۱۰۳

۱۰۲ وَ إِذا کُنْتَ فیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذىً مِنْ مَطَر أَوْ کُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً ۱۰۳ فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ کِتاباً مَوْقُوتاً

ترجمه
۱۰۲ ـ و هنگامى که در میان آنها باشى، و (در میدان جنگ) براى آنها نماز برپا کنى، باید دسته اى از آنها با تو (به نماز) برخیزند، و سلاح هایشان را با خود برگیرند; و هنگامى که سجده کردند (و نماز را به پایان رساندند)، باید به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند، و آن دسته دیگر که نماز نخوانده اند (و مشغول پیکار بوده اند)، بیایند و با تو نماز بخوانند; آنها باید وسایل دفاعى و سلاح هایشان را (در حال نماز) با خود حمل کنند; (زیرا) کافران آرزو دارند که شما از سلاح ها و متاع هاى خود غافل شوید و یک باره به شما هجوم آورند. و اگر از باران ناراحتید، و یا بیمار (و مجروح) هستید، مانعى ندارد که سلاح هاى خود را بر زمین بگذارید; ولى وسایل دفاعى (مانند زره و خُود) را با خود بردارید! خداوند، عذاب خوار کننده اى براى کافران فراهم ساخته است. ۱۰۳ ـ و هنگامى که نماز را به پایان رساندید، خدا را یاد کنید; ایستاده، و نشسته، و در حالى که به پهلو خوابیده اید! و هر گاه آرامش یافتید (و حالت ترس زائل گشت)، نماز را (به طور معمول) انجام دهید، زیرا نماز، وظیفه ثابت و معینى براى مؤمنان است!

شان نزول
هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با عده اى از مسلمانان به عزم «مکّه» وارد سرزمین «حدیبیه» شدند و جریان به گوش قریش رسید، «خالد بن ولید» به سرپرستى یک گروه دویست نفرى براى جلوگیرى از پیشروى مسلمانان به سوى «مکّه» در کوه هاى نزدیک «مکّه» مستقر شد، هنگام ظهر «بلال» اذان گفت و پیامبر(صلى الله علیه وآله) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند. «خالد» از مشاهده این صحنه در فکر فرو رفت و به نفرات خود گفت: در موقع نماز عصر که در نظر آنها بسیار پرارزش است و حتى از نور چشمان خود آن را گرامى تر مى دارند، باید از فرصت استفاده کرد و با یک حمله برق آسا و غافلگیرانه در حال نماز، کار مسلمانان را یکسره ساخت، در این هنگام آیه فوق نازل شد و دستور نماز خوف را که از هر حمله غافلگیرانه اى جلوگیرى مى کند به مسلمانان داد. این خود یکى از نکات اعجاز قرآن است که قبل از اقدام دشمن، نقشه هاى آنها را نقش بر آب کرد، و لذا گفته مى شود: «خالد بن ولید» با مشاهده این صحنه ایمان آورد و مسلمان شد.

تفسیر
در تعقیب آیات مربوط به جهاد، این آیه، کیفیت نماز خوف را که به هنگام جنگ باید خوانده شود، به مسلمانان تعلیم مى دهد، آیه خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله)کرده، مى فرماید: «هنگامى که در میان آنها هستى و براى آنها نماز جماعت بر پا مى دارى، باید عده اى از مسلمانان با حمل اسلحه با تو به نماز بایستند» (وَ إِذا کُنْتَ فیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ). «سپس هنگامى که این گروه سجده کردند (و رکعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جاى خود توقف مى کنى، آنها با سرعت رکعت دوم را تمام نموده)، مى بایست به میدان نبرد باز گردند (و در برابر دشمن بایستند) و گروه دوم که نماز نخوانده اند، جاى گروه اول را بگیرند و با تو نماز گزارند» (فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ). و مى افزاید: «گروه دوم نیز باید وسائل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمین نگذارند» (وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ). این طرز نماز گزاردن براى این است که: دشمن شما را غافلگیر نکند; زیرا کفار همواره در کمین اند که از فرصت استفاده کنند «و دوست مى دارد که شما از سلاح و متاع خود غافل شوید و یک باره به شما حملهور شود» (وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً). ولى از آنجا که ممکن است ضرورت هائى پیش بیاید که حمل سلاح و وسائل دفاعى هر دو با هم به هنگام نماز مشکل باشد، و یا به خاطر ضعف و بیمارى و جراحاتى که در میدان جنگ بر افراد وارد مى شود، حمل سلاح و وسائل دفاعى با هم تولید زحمت کند، در پایان آیه چنین دستور مى دهد: «و گناهى بر شما نیست اگر از باران ناراحت باشید و یا بیمار شوید که در این حال سلاح خود را بر زمین بگذارید» (وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذىً مِنْ مَطَر أَوْ کُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ). اما در هر صورت، از همراه داشتن وسائل محافظتى و ایمنى (مانند زره و خود و امثال آن) غفلت نکنید و حتى در حال عذر حتماً آنها را با خود داشته باشید که اگر احیاناً دشمن حمله کند، بتوانید تا رسیدن کمک، خود را حفظ کنید، مى فرماید: «اما وسائل دفاعى خود را با خود بردارید» (وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ). شما این دستورات را به کار بندید و مطمئن باشید پیروزى با شما است; «زیرا خداوند براى کافران مجازات خوار کننده اى آماده کرده است» (إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً).

به دنبال دستور نماز خوف در آیه گذشته و لزوم به پا داشتن نماز، حتى در حال جنگ در این آیه مى فرماید: «هنگامى که نماز را به پایان رساندید، خدا را یاد کنید، چه در حال ایستادن، چه نشستن و چه زمانى که بر پهلو خوابیده اید» (فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِکُمْ) منظور از یاد خدا در حال قیام و قعود و بر پهلو خوابیدن، ممکن است همان حالات استراحت در فاصله هائى که در میدان جنگ واقع مى شود باشد، و نیز ممکن است به معنى حالات مختلف جنگى که سربازان گاهى در حال ایستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابیدن، سلاح هاى مختلف جنگى از جمله وسیله تیراندازى را به کار مى برند، بوده باشد. آیه فوق در حقیقت اشاره به یک دستور مهم اسلامى است، که معنى نماز خواندن در اوقات معین این نیست که در سایر حالات انسان از خدا غافل بماند، خیر، بلکه، نماز یک دستور انضباطى است که روح توجه به پروردگار را در انسان زنده مى کند و مى تواند در فواصل نمازها خدا را به خاطر داشته باشد، خواه در میدان جنگ باشد و خواه در غیر میدان جنگ. این آیه طبق روایات متعددى به کیفیت نماز گزاردن بیماران تفسیر شده که اگر بتوانند ایستاده، اگر نتوانند نشسته و اگر باز نتوانند به پهلو بخوابند و نماز را به جا آورند. این تفسیر در حقیقت یک نوع تعمیم و توسعه در معنى آیه است، اگر چه آیه مخصوص به این مورد نیست سپس قرآن توجه مى دهد: دستور نماز خوف یک دستور استثنائى است و به مجرد این که حالت خوف زائل گشت، باید نماز به همان طرز عادى انجام گیرد، مى فرماید: «و هر گاه آرامش یافتید (و خوف زائل گشت) نماز را (به طور معمول) انجام دهید» (فَإِذَا اطْمَأْنـَنْتُمْ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ). و در پایان، سرّ این همه سفارش و دقت درباره نماز را چنین بیان مى دارد: «زیرا نماز وظیفه ثابت و لایتغیرى براى مؤمنان است» (إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ کِتاباً مَوْقُوتاً). کلمه «مَوقُوت» از ماده «وقت» است، بنابراین معنى آیه چنین است: اگر ملاحظه مى کنید حتى در میدان جنگ مسلمانان باید این وظیفه اسلامى را انجام دهند، به خاطر آن است که نماز اوقات معینى دارد که نمى توان از آنها تخلف کرد ولى در روایات متعددى که در ذیل آیه وارد شده است، «مَوْقُوتاً» به معنى ثابِتاً و واجِباً تفسیر شده است، که البته آن هم با مفهوم آیه سازگار است، و نتیجه آن، با معنى اول تقریباً یکى است.
روشن است منظور از بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در میان مسلمانان براى به پا داشتن نماز خوف این نیست که انجام این نماز مشروط به وجود شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، بلکه منظور وجود امام و پیشوائى براى انجام نماز جماعت در میان سربازان و مجاهدان است، و لذا على (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نیز نماز خوف به جاى آوردند و حتى جمعى از فرماندهان لشگرهاى اسلامى همانند: «حذیفه» این برنامه اسلامى را به هنگام لزوم انجام دادند
در این آیه، به گروه اول دستور مى دهد: اسلحه را به هنگام نماز خوف با خود داشته باشند، ولى به گروه دوم مى گوید: هم وسائل دفاعى (مانند زره) و هم اسلحه را با خود بردارند. ممکن است تفاوت این دو گروه به خاطر آن باشد که: به هنگام انجام نماز توسط دسته اول، دشمن هنوز کاملاً از انجام برنامه آگاه نباشد و لذا احتمال حمله ضعیف تر است، ولى در مورد دسته دوم که دشمن متوجه انجام مراسم نماز مى شود، احتمال هجوم بیشتر است.

منظور از حفظ امتعه این است که: علاوه بر حفظ خویش باید مراقب حفظ وسائل دیگر جنگى، وسائل سفر و مواد غذائى و حیواناتى که براى تغذیه همراه دارید، نیز باشید.
مى دانیم نماز جماعت در اسلام واجب نیست ولى از مستحبات فوق العاده مؤکد است و آیه فوق یکى از نشانه هاى زنده تأکید این برنامه اسلامى است که حتى در میدان جنگ براى انجام آن از روش نماز خوف استفاده مى شود، این موضوع، هم اهمیت «اصل نماز» و هم اهمیت «جماعت» را مى رساند و مطمئناً تأثیر روانى خاصى، هم در مجاهدان از نظر هماهنگى در هدف، و هم در دشمنان از نظر مشاهده اهتمام مسلمانان به وظائف خود حتى در میدان جنگ، دارد.
در آیه فوق درباره کیفیت نماز خوف، توضیح زیادى به چشم نمى خورد، و این روش قرآن است که کلیات را بیان کرده و شرح آن را به «سنت» واگذار مى کند. طریقه نماز خوف آن چنان که از سنت استفاده مى شود این است که: نمازهاى چهار رکعتى تبدیل به دور رکعت مى شود، و مأمومان به دو گروه تقسیم مى گردند: گروه اول، یک رکعت نماز را با امام مى خوانند، امام پس از اتمام یک رکعت توقف مى کند، این گروه یک رکعت دیگر را به تنهائى انجام مى دهند، و به جبهه جنگ باز مى گردند. آنگاه گروه دوم از میدان باز مى گردند، جاى آنها را مى گیرند و رکعت اول نماز خود را به رکعت دوم امام اقتدا مى کنند و رکعت دوم را به طور فرادا انجام مى دهند. درباره کیفیت نماز خوف نظرهاى دیگرى نیز هست، اما آنچه در بالا گفتیم مشهورترین نظر است.
بعضى مى گویند: ما منکر فلسفه، اهمیت نماز و اثرات تربیتى آن نیستیم، اما چه لزومى دارد که در اوقات معینى انجام شود، آیا بهتر نیست مردم آزاد گذارده شوند و هر کس به هنگام فرصت و آمادگى روحى این وظیفه را انجام دهد. در پاسخ باید گفت: تجربه نشان داده اگر مسائل تربیتى تحت انضباط و شرائط معین قرار نگیرد، عده اى آن را به دست فراموشى مى سپارند، و اساس آن به کلى متزلزل مى گردد. این گونه مسائل حتماً باید در اوقات معین و تحت انضباط دقیق قرار گیرد، تا هیچ کس عذر و بهانه اى براى ترک آن نداشته باشد، به خصوص این که: انجام این عبادات در وقت معین، مخصوصاً به صورت دسته جمعى، داراى شکوه، تأثیر و عظمت خاصى است که قابل انکار نمى باشد و در حقیقت یک کلاس بزرگ انسان سازى تشکیل مى دهد. از این گذشته، آن کس که انسان را آفریده، از تمام شرائط روحى او آگاه است و مى داند چه برنامه اى براى چه وقت از اوقات او مفید و به رسیدن به مقصد کمکش مى کند.

منبع:

https://t.me/fazylatha

موارد مرتبط ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

https://t.me/fazylatha

وحدت مسلمانان تاکتیکی نیست بلکه یک امر اصولی است

حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای:

وحدت و اتحاد مسلمانها یک امر تاکتیکی نیست که بعضی خیال کنند حالا به خاطر شرائط خاصی ما بایستی باهمدیگر متحد باشیم، نه یک امر اصولی است هم‌افزایی مسلمانها لازم است؛ اگر مسلمانها متحد باشند هم‌افزایی میکنند، همه‌شان قوی میشوند. اتحاد مسلمانان یک فریضه‌ی قطعی قرآنی است. 2 /آبان/ 1400

 سه ستاره از کهکشان خصال پیامبر

امام خامنه‌ای:

من سه نکته را در مورد رسول اکرم و خصال پیغمبر انتخاب کرده‌ام که این سه نقطه را مثل اینکه سه ستاره از این کهکشان نور را انسان انتخاب بکند، ما مردم ایران بیاییم و در جمهوری اسلامی به این سه نقطه تکیه کنیم و اهمّیّت بدهیم و دنبال بکنیم این سه نقطه را. این سه نقطه عبارت است از صبر، عدل، اخلاق. 2 /آبان/ 1400

امام خامنه‌ای:

تمدن نوین اسلامی بدون اتحاد شیعه و سنی محقق نمی‌شود ...

یکی از هدفهای نظام جمهوری اسلامی که ما تعریف کردیم، عبارت است از ایجاد تمدّن نوین اسلامی؛ یعنی یکی از اهداف نظام جمهوری اسلامی و اهداف انقلاب اسلامی، ایجاد تمدّن نوین اسلامی است: تمدّن اسلامی با نگاه به ظرفیّتهای امروز و حقایق و واقعیّات امروز. این کار جز با اتّحاد شیعه و سنّی امکان‌پذیر نیست؛ این را تنها یک کشور و یک فرقه نمیتواند انجام بدهد؛ برای این بایستی همه با هم همکاری کنند. این هم نکته‌ی بعدی است؛ بنابراین این هم یک ضرورت دیگر. 1400/08/02

امام خامنه‌ای:

پیرو خُلق عظیم

«برادران عزیز، خواهران عزیز! باید عمل کرد، باید اقدام کرد، با ادّعا مسائل تمام نمیشود؛ ما ادّعا میکنیم مسلمانیم، ادّعا میکنیم جمهوری اسلامی هستیم، باید واقعاً اسلامی باشیم، باید پیرو پیغمبر باشیم.» 1400/08/02

بی‌عدالتی در فضای مجازی یعنی انتشار تهمت، دروغ و سخن بدون علم

امام خامنه ای:

عدالت فقط در تقسیم اموال و ثروت نیست؛ عدالت در همه‌ چیز است؛ امروز در فضای مجازی انسان گاهی اوقات بی‌عدالتی مشاهده میکند؛ خلاف میگویند، تهمت میزنند، دروغ میگویند، قول بغیر علم میگویند؛ اینها بی‌عدالتی است، اینها نباید انجام بگیرد. یاد بگیریم، عادت کنیم که عادلانه با مردم رفتار بکنیم؛ عادلانه. 1400/8/2

دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام

 

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

شهید مهدی زین الدین:

هرکس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد أباعبدا... یاد میکنند

شهیدان: حاج قاسم سلیمانی | حاج مهدی زین الدین | حاج حسین خرازی

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/04/20/1124354

شهید مدافع حرم شهید سید مهدی موسوی
پدر شهید: سید مهدی همیشه می‌گفت نباید در مقابل رهبر انقلاب چیزی کم و یا زیاد بگوییم بلکه هر چه فرمودند باید بدون کم و کاست اطاعت کنیم و در مسیری که ایشان ترسیم کرده‌اند گام برداریم.

تربت مطهر شهید مدافع حرم شهید حسن حزباوی

2 شهید مدافع حرم شهید حسین معز غلامی در کنار شهید محمد جاودانی در منطقه عملیاتی حماه

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مکُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

کانال فضیلتها

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی:

https://raisi.ir/service/election

وبلاگ:

http://yamahdi788.loxblog.com/

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

*****

التماس دعا